عاشقت هستم نگو این را نمی دانی بس است
عاشقت هستم نگو این را نمی دانی بس است
تا به کی این حاجت من را نمی خوانی؟ بس است
.
هی نگو منظور چشمم را نمی فهمی عزیز
هی نزن خود را به هر کوی و خیابانی، بس است
.
قلب من گویا تنفس می کند موی تو را
پس نَکُش با روسری دل را به آسانی، بس است
.
زیر باران عشق شور دیگری دارد بیا
عشق بازی کن گلم، دیگر مسلمانی بس است
.
ما که جان بر کف نهادیم و به سویت آمدیم
مهربانی کن که دیگر تیز دندانی بس است
.
چهره ات از رنج و غم آشفته و درهم شده
درد دل کن با دلم، انکار حیرانی بس است
.
بیت آخر شد کلام آخرم پاسخ بده...!
دوستت دارم! چرا از من گریزانی؟ بس است.
تا به کی این حاجت من را نمی خوانی؟ بس است
.
هی نگو منظور چشمم را نمی فهمی عزیز
هی نزن خود را به هر کوی و خیابانی، بس است
.
قلب من گویا تنفس می کند موی تو را
پس نَکُش با روسری دل را به آسانی، بس است
.
زیر باران عشق شور دیگری دارد بیا
عشق بازی کن گلم، دیگر مسلمانی بس است
.
ما که جان بر کف نهادیم و به سویت آمدیم
مهربانی کن که دیگر تیز دندانی بس است
.
چهره ات از رنج و غم آشفته و درهم شده
درد دل کن با دلم، انکار حیرانی بس است
.
بیت آخر شد کلام آخرم پاسخ بده...!
دوستت دارم! چرا از من گریزانی؟ بس است.
۸.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.