تو مرا آزردی...
تو مرا آزردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
تو به من میخندی،
و به خود میگویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم، نه!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد!
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
تو به من میخندی،
و به خود میگویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم، نه!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد!
۲.۰k
۰۶ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.