تو به من خندیدی و نمیدانستی
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم...
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست....
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت!
#حمید مصدق#
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم...
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست....
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت!
#حمید مصدق#
۲.۳k
۰۷ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.