۷/۱۱
شب را بیشتر دوست دارم اگر چه با من قدری نامهربان است،! اما مرا به خودم وا میگذارد
گوشه ایی مینشیند وبی آنکه مزاحمم شود جراحت های شبانه ام را میشمارد...
یکبار خواستم تمام این جراحت ها را با یک فنجان قهوه اندازه بگیرم به نیمه نرسیده اعداد را فراموش کردم. 😔آخر من زخم هایم را هر شب به وقت تنهایی تیغ میزنم از گشودنشان زجر بیشتری عایدم میشود و من این زجرو این زخم را خیلی دوست میدارم 🍂
گاه خودم را شقه شقه میکنم تا در میان این تکه های بی مصرف آن قطعه لعنتی را پیدا کنم. همان، قطعه ای که هر شب همزمان با صدای جیر جیرک ها مرا از درون متلاشی میکند وحزن غم انگیز دوستداشتنت را، با صدای جیر جیرک ها برایم به ارمغان می آورد. صبحگاهان دوباره درمقابل خورشید می ایستم تا کمی التیام نصیبم شود و خودم را برای یک شب دیگر آماده میکنم تا قبل از غروب خورشید،،،~~ حسابی با خودم صحبت میکنم دلگرمی هایی به خودم میدهد تا آمادگی این میهمانی شبانه را داشته باشم آخر من زخم هایم را با ناخون هایم مجروح میکنم خوب میدانم که نباید فراموششان کنم 🖤🖤😭😭😭
گوشه ایی مینشیند وبی آنکه مزاحمم شود جراحت های شبانه ام را میشمارد...
یکبار خواستم تمام این جراحت ها را با یک فنجان قهوه اندازه بگیرم به نیمه نرسیده اعداد را فراموش کردم. 😔آخر من زخم هایم را هر شب به وقت تنهایی تیغ میزنم از گشودنشان زجر بیشتری عایدم میشود و من این زجرو این زخم را خیلی دوست میدارم 🍂
گاه خودم را شقه شقه میکنم تا در میان این تکه های بی مصرف آن قطعه لعنتی را پیدا کنم. همان، قطعه ای که هر شب همزمان با صدای جیر جیرک ها مرا از درون متلاشی میکند وحزن غم انگیز دوستداشتنت را، با صدای جیر جیرک ها برایم به ارمغان می آورد. صبحگاهان دوباره درمقابل خورشید می ایستم تا کمی التیام نصیبم شود و خودم را برای یک شب دیگر آماده میکنم تا قبل از غروب خورشید،،،~~ حسابی با خودم صحبت میکنم دلگرمی هایی به خودم میدهد تا آمادگی این میهمانی شبانه را داشته باشم آخر من زخم هایم را با ناخون هایم مجروح میکنم خوب میدانم که نباید فراموششان کنم 🖤🖤😭😭😭
۲۴.۲k
۰۴ آبان ۱۴۰۱