پسر:مادربرای تولد18سالگیم چه میخری؟
پسر:مادربرای تولد18سالگیم چه میخری؟
مادر:پسرم هنوزکه دوسال مانده؟!
مدتی بعد پسردچاربیماری قلبی شد،مادربادکترهاکه صحبت میکردمیگفتند اگرزودترپیوندقلب انجام نشود پسرشماجانش راازدست میدهد!
مادرافسرده وپریشان نزدپسرش رفت به صورتش نگاه میکردوبغضش رافرومیبرد.
چندروزبعدعمل پیوندقلب باموفقیت انجام شدوپسردرست در روز تولدش به خانه بازگشت،دررابازکرد،خانه تمیزوتزئین شده بودلبخندی برلبانش نشست،چندباری مادرش راصدازدولی جوابی نشنید،کمی جلوتررفت روی میزکاغذی به چشمش خوردآن رابرداشت وخواند:پسرم یادت هست دوسال پیش ازمن پرسیدی برای تولد18سالگیم چه میخری؟هرچقدرفکرکردم کادویی مناسبتراز(قلبم)نیافتم،
پسرکم تولدت مبارک...
مادر:پسرم هنوزکه دوسال مانده؟!
مدتی بعد پسردچاربیماری قلبی شد،مادربادکترهاکه صحبت میکردمیگفتند اگرزودترپیوندقلب انجام نشود پسرشماجانش راازدست میدهد!
مادرافسرده وپریشان نزدپسرش رفت به صورتش نگاه میکردوبغضش رافرومیبرد.
چندروزبعدعمل پیوندقلب باموفقیت انجام شدوپسردرست در روز تولدش به خانه بازگشت،دررابازکرد،خانه تمیزوتزئین شده بودلبخندی برلبانش نشست،چندباری مادرش راصدازدولی جوابی نشنید،کمی جلوتررفت روی میزکاغذی به چشمش خوردآن رابرداشت وخواند:پسرم یادت هست دوسال پیش ازمن پرسیدی برای تولد18سالگیم چه میخری؟هرچقدرفکرکردم کادویی مناسبتراز(قلبم)نیافتم،
پسرکم تولدت مبارک...
۷۶
۱۸ مهر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.