My lovely mafia🍷🧸🐾 p²⁰
یونگی « امروز یاید به خانم هان و خدمتکارا راجب مهمونی امشب میگفتم حیح...و برای کارها باید زودتر میرفتم تا با جیمین و جیهوپ هم هماهنگ کنم...برای همین صبح زودتر بیدار شدم...وفتی رفتم برعکس همیشه خانم هان نبودند....از خدمتکارا که پرسیدم گفتند رفته هایون رو بیدار کنه...خرس قطبی...
خانم هان « سلام جناب مین...متاسفم بابت تاخیر حضورم...
یونگی « آممم اشکال نداره امروز رو...فقط...شما نباید به افراد تازه کار توضیحات رو بدین؟!
خانم هان « اممم بله...درست میگید ارباب..ولی خب هایون شی از اونجایی که تازه وارده طول میکشه که به قوانین عادت کنه...عاه خودتون میدونین که؟
یونگی « خیلی خب...خانم هان...امشب میخوام یه مهمونی بگیرم...افراد دارک وب هم هستند...میخوام افراد مناسب برای جاسوسی رو انتخاب کنم...خودتون میدونین چطوری آماده بشین...با خدمتکارا هماهنگ کنین...چیزی نیاز داشتین به نگهبان ها یا جان بگین...
خانم هان « چشم...نگران چیزی نباشید...
راوی « دیگه حرفی رد و بدل نشد و یونگی بعداز خوردن صبحانه با جان به خونه جیهوپ حرکت کرد...
هایون « هعییییی...یعنی باید برا مهمونی آقا کار کنم؟ 눈‸눈 همینجوری بیحوصله بودم که با دیدن یونجی انگار دنیا رو بم دادن....اونییییی
یونجی « سلاااام هانی....با خورده فرمایشات برادر گرامیم چ میکنین؟
هایون « حقیقتا خیلی دلم میخواد داداشتونو خفه کنم 🗿
یونجی « خیلی خب بابا...هعی بیا بریم منم کمک میکنم....
خانم هان « سلام جناب مین...متاسفم بابت تاخیر حضورم...
یونگی « آممم اشکال نداره امروز رو...فقط...شما نباید به افراد تازه کار توضیحات رو بدین؟!
خانم هان « اممم بله...درست میگید ارباب..ولی خب هایون شی از اونجایی که تازه وارده طول میکشه که به قوانین عادت کنه...عاه خودتون میدونین که؟
یونگی « خیلی خب...خانم هان...امشب میخوام یه مهمونی بگیرم...افراد دارک وب هم هستند...میخوام افراد مناسب برای جاسوسی رو انتخاب کنم...خودتون میدونین چطوری آماده بشین...با خدمتکارا هماهنگ کنین...چیزی نیاز داشتین به نگهبان ها یا جان بگین...
خانم هان « چشم...نگران چیزی نباشید...
راوی « دیگه حرفی رد و بدل نشد و یونگی بعداز خوردن صبحانه با جان به خونه جیهوپ حرکت کرد...
هایون « هعییییی...یعنی باید برا مهمونی آقا کار کنم؟ 눈‸눈 همینجوری بیحوصله بودم که با دیدن یونجی انگار دنیا رو بم دادن....اونییییی
یونجی « سلاااام هانی....با خورده فرمایشات برادر گرامیم چ میکنین؟
هایون « حقیقتا خیلی دلم میخواد داداشتونو خفه کنم 🗿
یونجی « خیلی خب بابا...هعی بیا بریم منم کمک میکنم....
۴۸.۵k
۲۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.