از دید تهیونگ

از دید تهیونگ
صبح بیدار شدم دیدیم ا.ت سرش رو سینمه ( لبخند ) کیوت
دیدم فیلیکس سرش رو کمر ا.ت لبخند زدم سر ا.ت رو از سینم جداکردم‌ گذاشتم رو بالشت بلند شدم سر ا.ت رو بوسیدم رفتم صبحونه درست کردم (خونه خودشه انگار )
داشتم میز رو میچیدم که صدا اه و ناله میمود
هه میدونستم اون با برادر ا.ت هم رابطه برقرار میکنه رفتم تا مطمئن شم ولی اونجوری نبود انگار ا.ت داشت خواب بد میدید از خودم بدم میمومد که همچین قضاوتی کردم یدفعه از خواب پرید فیلیکس بغلش کرد منم رفتم تو
_چی چشده
+هقق چرا دست از سرم برنمی داره این کابوس که مامان هققق از من کمک میخواست تا نجاتش بدم ولی هققق بابا در اتاق منو قفل کرده هقق بود
_ چ.چی یعنی بابات مامانتو کشته اخه چرا
÷ بعدا توضیح میدیم الان وقتش نیست
ا.ت اجی اروم باش تموم میشه این داستانا بلندش کردم گرفتم بغلم بردمش تو روشویی مشت مشت اب میزدم تو صورتش ....... الان بهتری
+اره ممنون داداش
÷لبخند اومدیم بیرون از دستشویی
_هی ا.ت حالت خوبه عزیزم
+اره ممنون تهیونگ ببخشید اذیتتون کردم
_ این چه حرفیه تو دوست دختر منی منم باید ازت مرقبت کنم
÷ چی میگی من که تمام کارشو کردم بعد تو میگی مراقبشی
_برو بابا
÷تو بیا بابا
_تو برو بابا
÷ تو بر..
+عهههه بسه دیگه هی بیا بابا ،بروبابا
÷باشه
_ باشه بریم صبحونه بخوریم بلید بریم شرکت
÷مگه صبحونه درست کردی
_ههه پس چی نکنه میخوای بگی تو درست کردی
÷نه بابا من چیکار دارم
+پس بریم بخوریم
÷_باشه
پرش زمانی بعد صبحونه
_+خب ما دیگه میریم خدافظ
÷خدافظ اجی خدافظ ته

پارت ۱۱