پارت(³)

پارت(³)
خواستم تاکسی بگیرم که یکی از پشت خورد بهم افتادم زمین وسایل داخل کیفم هم همشون پخشو پلا شدن
ولی خدا وکیلی خیلی خوش استایل بود
از افکار اومدم بیرون پسره هی ازم عذرخواهی میکرد وخواست کمک کنه وسایلمو جمع کنم که گفتم :
زحمت نکشین انگار شما خیلی عجله دارین بفرمایید من خودم جمع میکنم😁
پسره:باشه بازم معذت میخوام حواسم نبود
یونا: اشکال نداره پیش میاد
جیمین ویو:/
امروز تو فرودگاه برنامه داشتم
وسط برنامه بودیم که دیدم همهمه شده ت  فکر این بودم که چی شده که گوشیم زنگ خورد نامجون هیونگ بود
ج:الو
نم:الو سلام جیمین خوبی؟؟کارات خوب پیش میره؟؟
ج:عاره هیونگ کاری داشتی که زنگ زدی؟؟
نم:عاره .. ی چیز میگم فقط هول نکن باشه؟؟
ج: هیونگ داری نگرانم میکنی بگو ببینم چی شده؟؟
نم: هیچی ..‌فقط
ج: فقط چی؟؟
نم: فقط...
ج: فقط چی نامجون بگو ببینم دیگه چی شده ؟؟
نم: هیچی فقط شوگا موقع تمرین حالش بد شد شونش درد گرفت بردنش بیمارستان.
خواستم برم که نذاشتن گفدن باید برنامه رو تموم کنم ولی من طاقت نداشتم
ی فکری ب ذهنم رسید
سری ماسک و کلاهمو برداشتم و از پشت کارکنا که داشتن حرف میزدن جیم شدم رفتم


لایک:۱۵❤
کامنت:۲۰🗨
❤🖇🫂