part 39
دقیقا عین مامانتی و خنده و گریش قاطی شد و باز ادامه داد خب شاید چون پدر واقعیــــ... ک نزاشتم ادامه بده گفتم من ایرانیم میفهمییی این اتفاقات فقط داخل فیلما میفتهههه ک دختر اهل ی کشور دیگه اس ولی حالا ب هر دلیلی داخل ی کشور دیگه بزرگ میشه و بعد چندین سال بابا و مامان واقعیش پیداش میکنن، دروغ ب هم نباف چیزی ک میخوایو بدون این چیزا بگو مطمئن باش ک... با صدای بلند داد زد بفهم ت دختر منی حتما باید داد بزنم بفهمیــــــ قرمز شده بود از شدت عصبانیت و همزمان گریه میکرد جلوی خودمو گرفتم ک بهش دلداری ندم منم با داد گفتم بهم ثابت کنی ک پدرمی رفتم سمت میزش و شماره خودمو رو ی برگه سفبد نوشتمو گذاشتم رو میزشو گفتم هر موقع بهم ثابت کردی یا میخواستی بهم ثابت کنی بهم زنگ بزن و رفتم بیرون برخلاف انتظارم بدون داد زدن گفت بیا الان بریم تست دی ان ای بدیم هرجا ک خودت میگی میریم تست میدیم برگشتم و ی ازمایشگاه رو بهش گفتم با خودم گفتم این بهترین فرصته ک بهم ثابت شه و هم اگه الان برم عمارت معلوم نیس ک کی باز اینطو وقت گیر بیارم ک بیام بیرون با ی تیر دو نشون و اماده شد رفتیم ماشینشو دیدم کف کردم داهل پارکینگپر ماشین بود ولی تنها ماشینی ک من عاشقش بودمو داشت ی BMW سبز یشمی تایرای پهن و اسپرت که سپرای طرح خاص و سفارشی ساخت خود شرکت BMW بود ک تنها چند تا از این ماشین هست ی تک خنده ای کردو گفت ولی سلیقه ت ب من رفته و دوباره خندید و سوار ماشین شد منم سوار شدم خیلی خسته بود دستمم زخم بود ولی چون پوشونده بودمش نفهمیده بود تحمل کردم تا رسیدیمو تست دادیم چون جوابش ی روز ژول میکشه بعد ازمایش گفتم اقای بنگ شی هیوک من میرم گفت بیا خونه پیش مادرت گفتم هنوز معلوم نیس ک من واقعا دخترتون باشم وقتی معلوم شد میام و رفتم مطمئن بودم ک ناراحت شده ولی ب رو خودم نیوردمو خودمو زود رسوندم خونه ولی قبلش گریممو پا کردمو رفتم ک بعله هر سه تاشون ی جوری نگام کردن ک از ترس میلرزیدم جانگکوک هر لحظه داشت نزدیک تر میومد خیلی از هر سه تاسون میترسیدم ک یهو بدنم شدت لرزشش بیشتر شدو خواستم بیفتم ک دستی ک زخمی شده بود زدم زمین ک نیفتم دستم درد شدیدی گرفت و من دیگه چیزی نفهمیدم تاریکی مطلق....
۳۵.۴k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.