پسری با طمع عشق 🦋 استایل ا/ت و لونا اسلاید بعد
پسری با طمع عشق 🦋
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt5
وساعت 9 رسیدیم خونه هوپی منو گذاشت خونه
خودشم رفت
لونا :کجایی تو
ا/ت :همون پسره بود هوپی
لونا :خاب
ا/ت :باهاش رفته بودم بیرون
لونا:چرا منو نبردین(با بغض)
ا/ت :قول میدم دفعه بعد همه جا باهم بریم
لونا :قول میدی
ا/ت :اره حالا بریم بخابیم
لونا :بریم
ا/ت
رفتیم و خوابیدیم صبح هم رفتیم تمرین تا ناهار بعد ناهار کلاس زبان داشتیم و بعدم تمرین دنس
رفتیم کلاس زبان تا ساعت
16 بعدش رفتیم اتاق دنس
بی تی اس اونجا بودن
ی طور نگاهمون کردن انگار ادم کشتیم
بعد نامجون صدام کرد گفت که برم پیشش رفتم و گفت امشب ساعت 12 فلان جا باشم
گفتم باشه بعدش که اومدم پیش لونا جی هوپی واسم دست تکون داد لونا ی تنه بهم زدو گفت :
هویی با توعه
ا/ت :می دونم ضایع نکن
لونا :باش
رفتیمو تمرین کردیم منتظر بودم ساعت 12 شب بشه
لونا
ا/ت امروز خیلی عجیب بود همین طور که تو فکر بودم ا/ت اومد بیدارم کرد گفت باید بریم ی جایی
اما ساعت 11 شب بود اما به هرحال قبول کردم
لونا:خب حالا چی بپوشیم
ا/ت:به میگم
لونا
ا/ت یه ست خوشگل داد به من که عین همونم خودش پوشید بعد رفتیم همون کا فه ای که نامجون گفته بود
وقتی رسیدیم نامی گفت :من که گفتم خودت بیایی
ا/ت:من همه جا با لونا میرم
نامی:خب از رابطه تون با هوپی خبر داره
ا/ت :اره
نامی :اوکی خاستم بگم که هوپی تاحالا با کسی توی رابطه نرفته چون وقتی دبیرستان بود دست رد به سینش زدن به خاطر همین دیگه عاشق نشد
اما نمی دونم توی تو چی دیده خلاصه خاستم بگم اگه واقعا عاشقش نشدی
باهاش داخل رابطه نشو
ا/ت:بله مرسی
نامی :میری خونه برسونمتون
ا/ت:مرسی خودمون می ریم
نامی :بیاین بالا شبه خطر ناکه
ا/ت:باشه مرسی
نامی
هوپی حق داره که عاشق ای دختر بشه واقعا قشنگه
ا/ت رسیدیم خونه ساعت 1 بود خابم می یومد ولی نم تونستم بخابم که چشمام گرم شدو خابم برد
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt5
وساعت 9 رسیدیم خونه هوپی منو گذاشت خونه
خودشم رفت
لونا :کجایی تو
ا/ت :همون پسره بود هوپی
لونا :خاب
ا/ت :باهاش رفته بودم بیرون
لونا:چرا منو نبردین(با بغض)
ا/ت :قول میدم دفعه بعد همه جا باهم بریم
لونا :قول میدی
ا/ت :اره حالا بریم بخابیم
لونا :بریم
ا/ت
رفتیم و خوابیدیم صبح هم رفتیم تمرین تا ناهار بعد ناهار کلاس زبان داشتیم و بعدم تمرین دنس
رفتیم کلاس زبان تا ساعت
16 بعدش رفتیم اتاق دنس
بی تی اس اونجا بودن
ی طور نگاهمون کردن انگار ادم کشتیم
بعد نامجون صدام کرد گفت که برم پیشش رفتم و گفت امشب ساعت 12 فلان جا باشم
گفتم باشه بعدش که اومدم پیش لونا جی هوپی واسم دست تکون داد لونا ی تنه بهم زدو گفت :
هویی با توعه
ا/ت :می دونم ضایع نکن
لونا :باش
رفتیمو تمرین کردیم منتظر بودم ساعت 12 شب بشه
لونا
ا/ت امروز خیلی عجیب بود همین طور که تو فکر بودم ا/ت اومد بیدارم کرد گفت باید بریم ی جایی
اما ساعت 11 شب بود اما به هرحال قبول کردم
لونا:خب حالا چی بپوشیم
ا/ت:به میگم
لونا
ا/ت یه ست خوشگل داد به من که عین همونم خودش پوشید بعد رفتیم همون کا فه ای که نامجون گفته بود
وقتی رسیدیم نامی گفت :من که گفتم خودت بیایی
ا/ت:من همه جا با لونا میرم
نامی:خب از رابطه تون با هوپی خبر داره
ا/ت :اره
نامی :اوکی خاستم بگم که هوپی تاحالا با کسی توی رابطه نرفته چون وقتی دبیرستان بود دست رد به سینش زدن به خاطر همین دیگه عاشق نشد
اما نمی دونم توی تو چی دیده خلاصه خاستم بگم اگه واقعا عاشقش نشدی
باهاش داخل رابطه نشو
ا/ت:بله مرسی
نامی :میری خونه برسونمتون
ا/ت:مرسی خودمون می ریم
نامی :بیاین بالا شبه خطر ناکه
ا/ت:باشه مرسی
نامی
هوپی حق داره که عاشق ای دختر بشه واقعا قشنگه
ا/ت رسیدیم خونه ساعت 1 بود خابم می یومد ولی نم تونستم بخابم که چشمام گرم شدو خابم برد
۲۶.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.