تک پارتی تهیونگ
تک پارتی تهیونگ
پارت سه
وقتی نصف شب خونه تنها بودی......
همینحوری داشتی عقب عقب میرفتی که یهو چراغ های کل امارت روشن شد نور همه جا رو روشن کرد تو از ترس جیغی کشیدی و چشمات رو بستی
احساس میکردی یکی داره کنار گوشت نفس میکشه اروم چشمات رو باز کردی انتظار داستی به نفر جلوت باشه اما هیچکس نبود ترسیده همه جا رو نگاه کردی ولی هیچکس خونع نبود اصلا هیچی انگار نه خانی اومده نه خانی رفته بهو یادت اومد که اون با کفش بود با عجله به همه پارکت ها نگاه کردی مثل اولش بودن حتی شاید تمیز تر به سرعت دوباره زمین نگاه کردی تا تلفن و برداری ولی تلفن سر جاش بود و قط شده بود یادت اومد که اخرین بار تهیونگ گفت از اون خونه بیرون بری با عجله از جات بلند شدی تا به سمت اتاق بری بدو بدو رفتی سمت پله ها که با دیدن چیزی جلوی پله ها چشات تا اخر باز شد و یه جیغ بلند کشیدی و با بهت گفتی
خو خو خووووووون (با داد و وحشت)
خون از پله ها چکه میکرد جوری رقیق و قرمز بود که تو از ترس عقب عقب میرفتی میخواستی همین طوری از خونه بیرون بری همین که عقب گرد کردی صدای جیغ و ناله ادمی اومد ترسیده برگشتی که ناگهان یه نفر از پله ها پرت شد پایین درست جلوی پاهای تو دوباره لرزیدی و به عقب رفتی دهنتو محکم با دستت نگه داشتی و از ترس دستاتو گاز زدی یادت بود که هنه رو مرخص کرده بودی با قدم های لرزون رفتی سراغ اون دختر که با صورت رو زمین بود کنارش نشستی و اروم برشگردوندی که از شوک دوباره عقب رفتی و جیغ بلندی کشیدی
اون دختر دقیقا شبیه خودت بود با تیپ مشکی چشاش و دراوره بودن و لباش و دوخته بودن رو صورتش با خون نوشته بودن
کنارت نفس هامو حس نمیکنی کوچولو
سعی نکن فرار کنی تو دیگه الان برده منی
بعد خوندن نوشته حالت بعد شد خون اون دختر هنوز فواره میکرد توام الان مثل اون غرق خون بودی میخواستی بلند بشی که یهو دوباره چراغ خاموش شد اینبار از بی حالی همونجا کنار دختره دراز کشیدی و دیگه هیچی نفهمیدی
اون اروم اروم به سمتت میومد مثل یه مرده متحرک تو صداش رو میشنیدی ولی نمیتونستی کاری کنی که یهو کسی بغلت کرد و از پله ها بالا رفت احساس بدی داشتی که بهو از دهنت خون بیرون ریخت و دیگه واقا بیهوش شدی
از کارش لذت برده بود و حالا سوراخ سوراخ شدن ترو میخواست ترو به سمت حمام برد و انداخت تو وان پر از خون یه چاقوی تیز برداشت و با تمام توانش بهت کوبید نه یه بار نه دوبار بلکه 10 بار روی شکمت کوبیدو ترو ول کرد
حالا مثل یه دستمال سوراخ سوراخ شده بودی دستت برای کمک به طرفش دراز شد که چاقو رو اینبار توی دستت فرو کردو رفت یه جیغ.کشیدی و تمام
پایان
پارت سه
وقتی نصف شب خونه تنها بودی......
همینحوری داشتی عقب عقب میرفتی که یهو چراغ های کل امارت روشن شد نور همه جا رو روشن کرد تو از ترس جیغی کشیدی و چشمات رو بستی
احساس میکردی یکی داره کنار گوشت نفس میکشه اروم چشمات رو باز کردی انتظار داستی به نفر جلوت باشه اما هیچکس نبود ترسیده همه جا رو نگاه کردی ولی هیچکس خونع نبود اصلا هیچی انگار نه خانی اومده نه خانی رفته بهو یادت اومد که اون با کفش بود با عجله به همه پارکت ها نگاه کردی مثل اولش بودن حتی شاید تمیز تر به سرعت دوباره زمین نگاه کردی تا تلفن و برداری ولی تلفن سر جاش بود و قط شده بود یادت اومد که اخرین بار تهیونگ گفت از اون خونه بیرون بری با عجله از جات بلند شدی تا به سمت اتاق بری بدو بدو رفتی سمت پله ها که با دیدن چیزی جلوی پله ها چشات تا اخر باز شد و یه جیغ بلند کشیدی و با بهت گفتی
خو خو خووووووون (با داد و وحشت)
خون از پله ها چکه میکرد جوری رقیق و قرمز بود که تو از ترس عقب عقب میرفتی میخواستی همین طوری از خونه بیرون بری همین که عقب گرد کردی صدای جیغ و ناله ادمی اومد ترسیده برگشتی که ناگهان یه نفر از پله ها پرت شد پایین درست جلوی پاهای تو دوباره لرزیدی و به عقب رفتی دهنتو محکم با دستت نگه داشتی و از ترس دستاتو گاز زدی یادت بود که هنه رو مرخص کرده بودی با قدم های لرزون رفتی سراغ اون دختر که با صورت رو زمین بود کنارش نشستی و اروم برشگردوندی که از شوک دوباره عقب رفتی و جیغ بلندی کشیدی
اون دختر دقیقا شبیه خودت بود با تیپ مشکی چشاش و دراوره بودن و لباش و دوخته بودن رو صورتش با خون نوشته بودن
کنارت نفس هامو حس نمیکنی کوچولو
سعی نکن فرار کنی تو دیگه الان برده منی
بعد خوندن نوشته حالت بعد شد خون اون دختر هنوز فواره میکرد توام الان مثل اون غرق خون بودی میخواستی بلند بشی که یهو دوباره چراغ خاموش شد اینبار از بی حالی همونجا کنار دختره دراز کشیدی و دیگه هیچی نفهمیدی
اون اروم اروم به سمتت میومد مثل یه مرده متحرک تو صداش رو میشنیدی ولی نمیتونستی کاری کنی که یهو کسی بغلت کرد و از پله ها بالا رفت احساس بدی داشتی که بهو از دهنت خون بیرون ریخت و دیگه واقا بیهوش شدی
از کارش لذت برده بود و حالا سوراخ سوراخ شدن ترو میخواست ترو به سمت حمام برد و انداخت تو وان پر از خون یه چاقوی تیز برداشت و با تمام توانش بهت کوبید نه یه بار نه دوبار بلکه 10 بار روی شکمت کوبیدو ترو ول کرد
حالا مثل یه دستمال سوراخ سوراخ شده بودی دستت برای کمک به طرفش دراز شد که چاقو رو اینبار توی دستت فرو کردو رفت یه جیغ.کشیدی و تمام
پایان
۱۷.۱k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.