《The clown》《P3》
ا/ت:آخیییییییییی .......بلند شد*
بعداز انجام دادن کاراش از خوابگاه رفت بیرون تا دانشگاه بره*
ویو دانشگاه*
ایسول:بچه ها شنیدین که این دختره خارجیه؟؟آروم*
یوگیم: اوهوم حتی شنیدم از اونایه که پولدار مولدارارو تور میکنه
.........
ا/ت:بازم مثله همیشه........واقعا هرجای دنیا هم بری بازم همچین آدمایی همه* جا هستن ...ولی انصافا مغز یه فرد مشنگ از اینا بهتر کار میکنه*
همونطوری ساکت نشسته بود و داشت به استادی که تدریس میکرد نگاه میکرد سعی کرد دیگه به حرف اون دو نفر اهمیت نده*
زنگ خورد*
ویو بعد دانشگاه*
ا/ت:آخیش تموم شد....درحال راه رفتن*
زنگ زدن تلفن*
ا/ت:گوشیشو از کیفش درآورد و به صفحه گوشی نگاه کرد*
ا/ت:ملون؟
ا/ت:الو ملون
ملون:سلام ا/ت خوبی
ا/ت:ممنون ملون کاری داشتی؟؟
ملو:ا/ت امشب اجرا داریم میدونم که هنوز وقت زیادی مونده ولی..........
ا/ت:ولی چی؟
ملون:ولی به چوخ میریم!
ا/ت:تعجب*هان؟؟؟؟چی داری میگی ؟؟؟
ملون:چادر...........
ا/ت:چادر چی؟؟؟
ملون:پر
ا/ت:چییییی!
ملون:چادر نابود شد !
ا/ت:یعنی چی.....وایسا وایسا الان میام!
ملون:بیا که دق نکردم هق
قطع کردن*
ا/ت:ای خدا
فلش بک به ۱ ساعت بعد *
ا/ت از تاکسی پیاده شد فوری به سمت ملونی که زار زار داشت گریه میکرد دوید رسید بهش*
ا/ت:ملون
ملون:نگاه کرد*
ملون:ا/تتتتتتتتتتتتتتتت!
ا/ت رو محکم بغل کرد ....بیچاره ا/ت فکر نکنم کمر سالمی واسش موند باشه خیلی محکم ملون بغلش گرفت فشارش داد*
ا/ت:م......ملون ...ی...یک...م آ...روم
ملون جدا شد*
ملون:آ....ببخشید هق دسته خودم هق نیست هق
ا/ت به چادری که نشقه بر زمین شده بود نگاه کرد .....واقعا یه هفته ای زمان میبرد تا مثله اولش بشه*
ا/ت:گاومون زایید •_•
ملون:هق هقاش زیاد شد*
ا/ت:فاک.....ببین چیزه....درست میشه اینقدر گریه نکن
ایوان شی !!!! یه لیوان آب قند بیار !!!!
ببین ملون ما درستش میکنیم خوب باشه؟؟؟
ملون:من جواب رئیسو چی بدم؟؟هق چی بگم بهش؟؟؟بگم چادر نابود شد اونم بعداز اینکه همه بیلیطا فروش رفته!!!!!!
ا/ت:نگاهی دوباره به چادر انداخت .....چیزی به ذهنش خطور کرد مطمئن نبود که نتیجه میده یا نه ولی چاره نبود به ملون نگاهی کرد و محکم دوش ملونو گرفت داد زد*
ا/ت:بس کن!
ملون:تعجب*
ا/ت:میخوای درستش کنی یانه؟؟؟
ملون:چرا نخوام ....میخوام
ا/ت:پس به کمکت نیاز دارم.......
ملون:نگاه*
ا/ت:بچه هاااااااااااااا
فلش بک به چند ساعت بعد *
ا/ت:بالاخره تموم شد.....یا
ملون محکم ا/ت رو بغل کرد*
ملون:نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم تو
بعداز انجام دادن کاراش از خوابگاه رفت بیرون تا دانشگاه بره*
ویو دانشگاه*
ایسول:بچه ها شنیدین که این دختره خارجیه؟؟آروم*
یوگیم: اوهوم حتی شنیدم از اونایه که پولدار مولدارارو تور میکنه
.........
ا/ت:بازم مثله همیشه........واقعا هرجای دنیا هم بری بازم همچین آدمایی همه* جا هستن ...ولی انصافا مغز یه فرد مشنگ از اینا بهتر کار میکنه*
همونطوری ساکت نشسته بود و داشت به استادی که تدریس میکرد نگاه میکرد سعی کرد دیگه به حرف اون دو نفر اهمیت نده*
زنگ خورد*
ویو بعد دانشگاه*
ا/ت:آخیش تموم شد....درحال راه رفتن*
زنگ زدن تلفن*
ا/ت:گوشیشو از کیفش درآورد و به صفحه گوشی نگاه کرد*
ا/ت:ملون؟
ا/ت:الو ملون
ملون:سلام ا/ت خوبی
ا/ت:ممنون ملون کاری داشتی؟؟
ملو:ا/ت امشب اجرا داریم میدونم که هنوز وقت زیادی مونده ولی..........
ا/ت:ولی چی؟
ملون:ولی به چوخ میریم!
ا/ت:تعجب*هان؟؟؟؟چی داری میگی ؟؟؟
ملون:چادر...........
ا/ت:چادر چی؟؟؟
ملون:پر
ا/ت:چییییی!
ملون:چادر نابود شد !
ا/ت:یعنی چی.....وایسا وایسا الان میام!
ملون:بیا که دق نکردم هق
قطع کردن*
ا/ت:ای خدا
فلش بک به ۱ ساعت بعد *
ا/ت از تاکسی پیاده شد فوری به سمت ملونی که زار زار داشت گریه میکرد دوید رسید بهش*
ا/ت:ملون
ملون:نگاه کرد*
ملون:ا/تتتتتتتتتتتتتتتت!
ا/ت رو محکم بغل کرد ....بیچاره ا/ت فکر نکنم کمر سالمی واسش موند باشه خیلی محکم ملون بغلش گرفت فشارش داد*
ا/ت:م......ملون ...ی...یک...م آ...روم
ملون جدا شد*
ملون:آ....ببخشید هق دسته خودم هق نیست هق
ا/ت به چادری که نشقه بر زمین شده بود نگاه کرد .....واقعا یه هفته ای زمان میبرد تا مثله اولش بشه*
ا/ت:گاومون زایید •_•
ملون:هق هقاش زیاد شد*
ا/ت:فاک.....ببین چیزه....درست میشه اینقدر گریه نکن
ایوان شی !!!! یه لیوان آب قند بیار !!!!
ببین ملون ما درستش میکنیم خوب باشه؟؟؟
ملون:من جواب رئیسو چی بدم؟؟هق چی بگم بهش؟؟؟بگم چادر نابود شد اونم بعداز اینکه همه بیلیطا فروش رفته!!!!!!
ا/ت:نگاهی دوباره به چادر انداخت .....چیزی به ذهنش خطور کرد مطمئن نبود که نتیجه میده یا نه ولی چاره نبود به ملون نگاهی کرد و محکم دوش ملونو گرفت داد زد*
ا/ت:بس کن!
ملون:تعجب*
ا/ت:میخوای درستش کنی یانه؟؟؟
ملون:چرا نخوام ....میخوام
ا/ت:پس به کمکت نیاز دارم.......
ملون:نگاه*
ا/ت:بچه هاااااااااااااا
فلش بک به چند ساعت بعد *
ا/ت:بالاخره تموم شد.....یا
ملون محکم ا/ت رو بغل کرد*
ملون:نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم تو
۱۰.۱k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.