ااااا 😶😶😶😶
ااااا 😶😶😶😶
ببخشید بچه ها... بازم دیر شد.... خواب بودم تا الان😶کار مفید من....
و بلع... بریم سراغ فیک
این عشق درسته ؟ (پارت 4)
اونا وارد خونه شدن... تو خونه خیلی سر و صدا بود.و همین جونکوک رو اصبی میکرد...
%من میرم جای خالت..... توام برو یه گوشه بشین.... مست نکنی ها...
+باش....
رفتم یه شیشه ابجو گرفتم و یه جای خلوت پیدا کردم و روی صندلی نشستم....
اعصابم خورد بود.... نمیدونستم دارم چیکار میکنم.... برای همین شیشه ی ابجو رو یدفعه سر کشیدم....
(چند دقیقه بعد)
جونکوک کاملن مست بود.... حرکتاش دست خودش نبود....
یدفعه خاله جونکوک امد بالای سکو و گفت....
∆خیلی ممنون از اینکه امدین.... من واقعا خوشحال میشم دور هم باشیم... فقط یه قضیه ی کوچیکی هست که باید بهتون بگم... امروز ما بینمون یه امگا داریم... نمیخوام بگم کیه... ولی خوب قراره براش جفت پیدا کنیم.. عزیزم لطفا به حرفای جفتت .. البته در اینده که میشه😂😂گوش کن و بعدا بهم بگو چه حسی داری....
خالم میکروفون رو داد به یه پسره... نمیتونستم صورتشو ببینم.... مهمونا جلوشو گرفته بودن...
_سلام اسم من کیم تهیونگه .... 22 سالمه. من نمیخوام مجبورت کنم که باهم باشیم... ولی من مثل بقیه نیستم.. نمیخوام از خودم تعریف کنم.. ولی واقعا اونجوری که فکر کنی نیستم... اگه میشه بیا باهم جفت شیم🙂
(اقا یه چیزی هاله جونکوک به تهیونگ گفته که بهش تجاوز شده و از الفا ها متنفره ولی نگفته که اون جونکوکه)
و بعد همه دست زدن...
تا اسم تهیونگ رو شنیدم چشام درشت شد.. هه. پسره ی بیشعور.. (عه بی ادب😶😂)فکر کرده کیه بخواد با من جفت شه؟ هه...
بلند شدم .. میخواستم برم که...
_جونکوک؟(با تعجب)
تعجب کردم.. باز این پسره..
رومو برگردوندم تا تهیونگ رو ببینم....
+چیه؟ تو میخوای با من جفت شی!؟
_مستی؟
+برو بابا مسخره...
_جونکوک..
+ها!
_ببین من....
و دفعه سر جونکوک گیج شد و داشت از پشت میفتاد ... تهیونگ سریع رفت و گرفتش...
براید استایل بغلش کرد و بردش بیرون از خونه.. گذاشتش تو ماشین و برد خونه ی خودش....
(چند دقیقه بعد)
از زبون ته:دوباره بغلش کردم و گذاشتمش رو تختم..
خودم کنارش نشستم... موهای جلوی صورتشو دادم کنار...
یعنی این امگا چی داره که من انقدر عاشقش شدم؟ چشمام به لباش خورد.. لبای پفکیش.... یه لحظه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بوسه ی کوچیکی روی لباش گذاشتم..
لباسامو عوض کردم و خودم کنار کوک خوابیدم...
(فردا صب)
از زبون کوک:اروم چشامو باز کردم... مست نبودم.. ولی هنوز گیج بودم..
از جام بلند شدم.. وا! 😐چرا تو اتاقم نبودم.... به دور ور نگاه کردم... وای نع😐😐😐😐😐😐
فلش بک
یادش امد بیهوش شده و تهیونگ بغلش کرده و اوردتش تو خونه خودش🙂
پایان فلش بک
به کنارم نگاه کردم .. وایییی نه.... از تخت افتادم پایین... عقب عقب رفتم و خودمو تو هم جمع کردم... به دیوار تکیه دادم... بعد چند ثانیه یدفعه تهیونگ بلند شد....
_اوممم.. جونکوک!
+جلو نیا! (با ترس) من اینجا چیکار میکنم؟ 😥
_چرا میترسی؟ 😄 بیهوش شدی منم اوردمت اینجا...
+برای چی اینکارو کردی؟؟؟؟
_خوب بیهوش شدی.. نمیتونستم همونجا ولت کنم...
+خیلی عوضیی!!!!!
سریع بلند شدم.... میخواستم برم بیرون که یدفعه تهیونگ جلومو گرفت...
+چیکار میکنی؟ 😥
ادامه دارد
یعنی تهیونگ با جونکوک چیکار داره😆جای حساس.... یویووو
ببخشید بچه ها... بازم دیر شد.... خواب بودم تا الان😶کار مفید من....
و بلع... بریم سراغ فیک
این عشق درسته ؟ (پارت 4)
اونا وارد خونه شدن... تو خونه خیلی سر و صدا بود.و همین جونکوک رو اصبی میکرد...
%من میرم جای خالت..... توام برو یه گوشه بشین.... مست نکنی ها...
+باش....
رفتم یه شیشه ابجو گرفتم و یه جای خلوت پیدا کردم و روی صندلی نشستم....
اعصابم خورد بود.... نمیدونستم دارم چیکار میکنم.... برای همین شیشه ی ابجو رو یدفعه سر کشیدم....
(چند دقیقه بعد)
جونکوک کاملن مست بود.... حرکتاش دست خودش نبود....
یدفعه خاله جونکوک امد بالای سکو و گفت....
∆خیلی ممنون از اینکه امدین.... من واقعا خوشحال میشم دور هم باشیم... فقط یه قضیه ی کوچیکی هست که باید بهتون بگم... امروز ما بینمون یه امگا داریم... نمیخوام بگم کیه... ولی خوب قراره براش جفت پیدا کنیم.. عزیزم لطفا به حرفای جفتت .. البته در اینده که میشه😂😂گوش کن و بعدا بهم بگو چه حسی داری....
خالم میکروفون رو داد به یه پسره... نمیتونستم صورتشو ببینم.... مهمونا جلوشو گرفته بودن...
_سلام اسم من کیم تهیونگه .... 22 سالمه. من نمیخوام مجبورت کنم که باهم باشیم... ولی من مثل بقیه نیستم.. نمیخوام از خودم تعریف کنم.. ولی واقعا اونجوری که فکر کنی نیستم... اگه میشه بیا باهم جفت شیم🙂
(اقا یه چیزی هاله جونکوک به تهیونگ گفته که بهش تجاوز شده و از الفا ها متنفره ولی نگفته که اون جونکوکه)
و بعد همه دست زدن...
تا اسم تهیونگ رو شنیدم چشام درشت شد.. هه. پسره ی بیشعور.. (عه بی ادب😶😂)فکر کرده کیه بخواد با من جفت شه؟ هه...
بلند شدم .. میخواستم برم که...
_جونکوک؟(با تعجب)
تعجب کردم.. باز این پسره..
رومو برگردوندم تا تهیونگ رو ببینم....
+چیه؟ تو میخوای با من جفت شی!؟
_مستی؟
+برو بابا مسخره...
_جونکوک..
+ها!
_ببین من....
و دفعه سر جونکوک گیج شد و داشت از پشت میفتاد ... تهیونگ سریع رفت و گرفتش...
براید استایل بغلش کرد و بردش بیرون از خونه.. گذاشتش تو ماشین و برد خونه ی خودش....
(چند دقیقه بعد)
از زبون ته:دوباره بغلش کردم و گذاشتمش رو تختم..
خودم کنارش نشستم... موهای جلوی صورتشو دادم کنار...
یعنی این امگا چی داره که من انقدر عاشقش شدم؟ چشمام به لباش خورد.. لبای پفکیش.... یه لحظه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بوسه ی کوچیکی روی لباش گذاشتم..
لباسامو عوض کردم و خودم کنار کوک خوابیدم...
(فردا صب)
از زبون کوک:اروم چشامو باز کردم... مست نبودم.. ولی هنوز گیج بودم..
از جام بلند شدم.. وا! 😐چرا تو اتاقم نبودم.... به دور ور نگاه کردم... وای نع😐😐😐😐😐😐
فلش بک
یادش امد بیهوش شده و تهیونگ بغلش کرده و اوردتش تو خونه خودش🙂
پایان فلش بک
به کنارم نگاه کردم .. وایییی نه.... از تخت افتادم پایین... عقب عقب رفتم و خودمو تو هم جمع کردم... به دیوار تکیه دادم... بعد چند ثانیه یدفعه تهیونگ بلند شد....
_اوممم.. جونکوک!
+جلو نیا! (با ترس) من اینجا چیکار میکنم؟ 😥
_چرا میترسی؟ 😄 بیهوش شدی منم اوردمت اینجا...
+برای چی اینکارو کردی؟؟؟؟
_خوب بیهوش شدی.. نمیتونستم همونجا ولت کنم...
+خیلی عوضیی!!!!!
سریع بلند شدم.... میخواستم برم بیرون که یدفعه تهیونگ جلومو گرفت...
+چیکار میکنی؟ 😥
ادامه دارد
یعنی تهیونگ با جونکوک چیکار داره😆جای حساس.... یویووو
۳.۸k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.