سناریو بی تی اس:
سناریو #بی تی اس:
وقتی برقا میره
نامجون: وقتی که برق میره جونگ کوک میپرسه چرا برق رفت بعد نامجون بلند میشه و سه چهار تا فوش به اداره برق میده و بعد سخنرانی درباره ی چگونگی برق و پریدن فیوز.... اعضا هم آه و ناله میکنن که نامجون بگیر بشین😔(😂)
جین: از دست نامجون اعصابش خط خطی میشه میره آفتابه برمیداره میکنه توی کله ی نامجون و ما شاهد گیر کردن کله ی نامجون در آفتابه هستیم... نامجون هم به جین فوش میده و جین عصبانی میشه میزنه دنبالش حالا جین بدوووو نامجون بدوووو..
بعد میره میشینه خودشو با کتاب باد میزنه میگه آااای چهره هندسامم ذوب شد...
یونگی: بچم به دلیل رمانتیک بودن فضا به خواب عمیقی فرو میره و به خاطر سر و صدای جین و نامجون بیدار میشه و یه دادی میزنه که دوتاشون سر جاشون سیخ میشن.. و بعد به ادامه ی خواب خود میپردازد..
جیهوپ: همه از کمبود نور شکایت میکنن و جیهوپ با اعتماد به سقف بلند میشه و میگه توانا بوَد هر که جیهوپ بوَد الان این وضعیتو درست میکنم.... میره بالای مبل وایمیسه و با پرتو های نورش همه جارو روشن میکنه اما زیادی روشن میشه و اعضا هر چی دم دستشونه بهش پرت میکنن و میگن جیهوپ بشین کور شدیم...
جیمین: نشسته به هیونگاش نگاه میکنه و با کتاب خودشو باد میرنه میگه: نشسته ام به در نگاه میکنم.. دری که از اعماق وجودش آاااااه میکشد...
تهیونگ: بچم داره ذوب میشه خوابیده سر زمین و میگه واااای ذوب شدم که یهو یه پشه میشینه روی دماغش و ما شاهد عطسه ی تهیونگ هستیم... همسایه ها میگن فکر کردن بمب هسته ای ترکیده و حالا پی دی نیم جان بیا این وضع رو درست کن بی زحمت😐
جونگ کوک: ایشون حوصله اش سر میره میخواد بره شیرموز بخوره در یخچال و باز میکنه ولی ای دل غافل که شیرموزاش تبدیل به آب جوش شدن.... هیچی دیگه اعصابش خورد میشه و میره همشو خالی میکنه رو هیونگاش..(جونگ کوک: میگم چرا دستات رو به آسمونه؟ من: دارم دعا میکنم خدا یه صبری به من و یه عقلی به شما بده😔)
لایک فراموش نشود عزیزان💜💜
وقتی برقا میره
نامجون: وقتی که برق میره جونگ کوک میپرسه چرا برق رفت بعد نامجون بلند میشه و سه چهار تا فوش به اداره برق میده و بعد سخنرانی درباره ی چگونگی برق و پریدن فیوز.... اعضا هم آه و ناله میکنن که نامجون بگیر بشین😔(😂)
جین: از دست نامجون اعصابش خط خطی میشه میره آفتابه برمیداره میکنه توی کله ی نامجون و ما شاهد گیر کردن کله ی نامجون در آفتابه هستیم... نامجون هم به جین فوش میده و جین عصبانی میشه میزنه دنبالش حالا جین بدوووو نامجون بدوووو..
بعد میره میشینه خودشو با کتاب باد میزنه میگه آااای چهره هندسامم ذوب شد...
یونگی: بچم به دلیل رمانتیک بودن فضا به خواب عمیقی فرو میره و به خاطر سر و صدای جین و نامجون بیدار میشه و یه دادی میزنه که دوتاشون سر جاشون سیخ میشن.. و بعد به ادامه ی خواب خود میپردازد..
جیهوپ: همه از کمبود نور شکایت میکنن و جیهوپ با اعتماد به سقف بلند میشه و میگه توانا بوَد هر که جیهوپ بوَد الان این وضعیتو درست میکنم.... میره بالای مبل وایمیسه و با پرتو های نورش همه جارو روشن میکنه اما زیادی روشن میشه و اعضا هر چی دم دستشونه بهش پرت میکنن و میگن جیهوپ بشین کور شدیم...
جیمین: نشسته به هیونگاش نگاه میکنه و با کتاب خودشو باد میرنه میگه: نشسته ام به در نگاه میکنم.. دری که از اعماق وجودش آاااااه میکشد...
تهیونگ: بچم داره ذوب میشه خوابیده سر زمین و میگه واااای ذوب شدم که یهو یه پشه میشینه روی دماغش و ما شاهد عطسه ی تهیونگ هستیم... همسایه ها میگن فکر کردن بمب هسته ای ترکیده و حالا پی دی نیم جان بیا این وضع رو درست کن بی زحمت😐
جونگ کوک: ایشون حوصله اش سر میره میخواد بره شیرموز بخوره در یخچال و باز میکنه ولی ای دل غافل که شیرموزاش تبدیل به آب جوش شدن.... هیچی دیگه اعصابش خورد میشه و میره همشو خالی میکنه رو هیونگاش..(جونگ کوک: میگم چرا دستات رو به آسمونه؟ من: دارم دعا میکنم خدا یه صبری به من و یه عقلی به شما بده😔)
لایک فراموش نشود عزیزان💜💜
۱۶.۲k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.