هیولا پنهان فصل 2 پارت 10
" شب قبل "
یونگی اومد بیرون و درو قفل کرد
بقیه هم از خونه اومدن بیرون
نامجون هم کلا خونه نبود و رفته بود پیش برادرش
جین دو لیتر بنزین اورد و ریخت جلوی در اتاق
هوسوک هم با کبریت اونجا رو آتیش زد و اومد بیرون
یهو صدای جیغی بلند شد و اون دوتا ساده هم فکر کردن سامره
ولی در واقع گوشی بود
هوسوک خنده ای شیطانی ای کرد
÷ بالاخره بعد سال ها تونستم بکشمت عوضی ! بالاخره به آرزوم رسیدم ! بیااا 👍
^ فکر نکن فقط خودت خوشحالی ! منم دارم از خوشحالی میمیرم
و باز خنده ای شیطانی کردند ولی ایندفعه دوتایی و با شدت بیشتر
ولی اون خوشحالی فقط تا چند ثانیه ادامه داشت !
یونگی از پشت به سر جین شلیک کرد و به هوسوک گفت :
* فکر نکن خوشیت قراره طولانی باشه ، سامر زنده ست !
÷ چ چیکار کردییی دیوونه !
* من جین رو کشتم و سامر رو فراری دادم ، من هم دست شما نیستم !
÷ ولی من بهت اعتماد کردم عوضی
* اولا عوضی خودتی ، دوما هیچوقت به یه آدم عاشق اعتماد نکن ! اون برای عشقش جونش هم میده
و بعد از گفتن اون حرف هوسوک رو پرت کرد توی اتیش و صدای عربدش بلند شد
لبخندی از خوشحالی زد و جسد جین رو برداشت و کنار رودی گذاشت
و بعد برگشت همون جا که از زجه زدن هوسوک لذت ببره ولی ....
هوسوک با لباس و سر و صورت سوخته از آتیش اومد بیرون !
* زنده ای هنوز ؟
÷ تو فکر میکنی من میمیرم ؟
* صد البته
و همون اسلحه رو به سمت هوسوک نشونه گرفت ( مثل کاور دقیقا )
* خداحافظ عرزاییل !
و بهش شلیک کرد
توی اون روز دو نفر رو کشته بود فقط برای اینکه عشقش رو نجات بده ! حتی بدون ذره ای پشیمونی !
جالبه نه ؟
.
.
.
هیچ وقت نمیدونم کجا کات کنم 😂
یونگی اومد بیرون و درو قفل کرد
بقیه هم از خونه اومدن بیرون
نامجون هم کلا خونه نبود و رفته بود پیش برادرش
جین دو لیتر بنزین اورد و ریخت جلوی در اتاق
هوسوک هم با کبریت اونجا رو آتیش زد و اومد بیرون
یهو صدای جیغی بلند شد و اون دوتا ساده هم فکر کردن سامره
ولی در واقع گوشی بود
هوسوک خنده ای شیطانی ای کرد
÷ بالاخره بعد سال ها تونستم بکشمت عوضی ! بالاخره به آرزوم رسیدم ! بیااا 👍
^ فکر نکن فقط خودت خوشحالی ! منم دارم از خوشحالی میمیرم
و باز خنده ای شیطانی کردند ولی ایندفعه دوتایی و با شدت بیشتر
ولی اون خوشحالی فقط تا چند ثانیه ادامه داشت !
یونگی از پشت به سر جین شلیک کرد و به هوسوک گفت :
* فکر نکن خوشیت قراره طولانی باشه ، سامر زنده ست !
÷ چ چیکار کردییی دیوونه !
* من جین رو کشتم و سامر رو فراری دادم ، من هم دست شما نیستم !
÷ ولی من بهت اعتماد کردم عوضی
* اولا عوضی خودتی ، دوما هیچوقت به یه آدم عاشق اعتماد نکن ! اون برای عشقش جونش هم میده
و بعد از گفتن اون حرف هوسوک رو پرت کرد توی اتیش و صدای عربدش بلند شد
لبخندی از خوشحالی زد و جسد جین رو برداشت و کنار رودی گذاشت
و بعد برگشت همون جا که از زجه زدن هوسوک لذت ببره ولی ....
هوسوک با لباس و سر و صورت سوخته از آتیش اومد بیرون !
* زنده ای هنوز ؟
÷ تو فکر میکنی من میمیرم ؟
* صد البته
و همون اسلحه رو به سمت هوسوک نشونه گرفت ( مثل کاور دقیقا )
* خداحافظ عرزاییل !
و بهش شلیک کرد
توی اون روز دو نفر رو کشته بود فقط برای اینکه عشقش رو نجات بده ! حتی بدون ذره ای پشیمونی !
جالبه نه ؟
.
.
.
هیچ وقت نمیدونم کجا کات کنم 😂
۶.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.