تک پارتی جیمین💙🎇....
تک پارتی جیمین💙🎇....
میا: اوپا تو امروز بهم قول دادی لطفااا
جیمین: میا لطفا یک کاری برام پیش اومده سریع باید برم شرکت تو ناهارتو بخور شب اگه شد میریم شهربازی باشه؟
میا: باشـه«ناراحت»
از جیمین خدافظی کردمو رفت امروز بهم قول داده بود بریم شهربازی ولی کنسل شد دو روزه همش میگه نمیتونم بازم باید خودم تنها ناهار بخورممم
جیمین:
امروز واقعا یک کاره خیلی فوری پیش اومد مجبور شدم برم شرکت ولی میا خیلی از این موضوع ناراحته امروز سعی میکنم شب حتما ببرمش شهربازی
میا: ناهارمو خوردم داشتم فیلم میدیدم برام پیام اومد جیمین بود«بیبی من اگه میخوای بریم شهربازی اماده شو که بریم»
عررر جیمینی بلاخرهههه قراره بریممم شهربازی واییی سریع اماده شدمو منتظر موندم جیمین بیاد دنبالم پیامی برام اومد که فهمیدم جیمینه«بیا پایین؛)» سریع رفتمم
میا: واییی اوپاااا
جیمین: اخخ یواش تر بغلم کن له شدم بابا
میا: میخوای قهر کنم؟«لوس»
جیمین: باز لوس شد:/
میا: باش باشش بریم ولی قبلش میشه یه چیزی بخوریم گشنمه
جیمین: اخ خداا هرچی تو بگی بریم یه چیزی بخوریم:)
میا: رفتیم غذا خوردیمو راه افتادیم بریم شهربازی
*چند ساعت بعد*
میا: اوپااااااا بیااا لطفا این بازیم سوار شیم
جیمین: وایی خسته شدم کلی بازی سوار شدیم بس نبود؟؟؟؟
میا: اوپااا ای بابا اصن باهات قهر میکنم خودم تنهایی داشتم راه میرفتم
جیمین: میاا لوس نشو دیگه اهه
میا: بدون توجه بهش رفتم سرم پایین بود داشتم اهنگ گوش میکردم یهو افتادم زمین زانوم خراشی ورداشت نگاهی به دورو برم کردم اینجا رو بلد نبودم فکر کنم گم شدم
«هق هقق جیمین هقق ک... کج.. ایی هقق جیمین»
جیمین:
وقتی میا رفت، دنبالش خیلی اروم راه رفتم وقتی دیدم داره گریه میکنه سریع رفتم پیشش«هیی میا چیشدییی»
میا: هقق جیمین
جیمین:گفتم نری وایی پات چیشده
میا: هقق جیمین
جیمین: هیسس ساکت باش بیا بغلم گریه نکن باش؟
میا: پس تو بغلم بمون:)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بد شد نه؟؟
میا: اوپا تو امروز بهم قول دادی لطفااا
جیمین: میا لطفا یک کاری برام پیش اومده سریع باید برم شرکت تو ناهارتو بخور شب اگه شد میریم شهربازی باشه؟
میا: باشـه«ناراحت»
از جیمین خدافظی کردمو رفت امروز بهم قول داده بود بریم شهربازی ولی کنسل شد دو روزه همش میگه نمیتونم بازم باید خودم تنها ناهار بخورممم
جیمین:
امروز واقعا یک کاره خیلی فوری پیش اومد مجبور شدم برم شرکت ولی میا خیلی از این موضوع ناراحته امروز سعی میکنم شب حتما ببرمش شهربازی
میا: ناهارمو خوردم داشتم فیلم میدیدم برام پیام اومد جیمین بود«بیبی من اگه میخوای بریم شهربازی اماده شو که بریم»
عررر جیمینی بلاخرهههه قراره بریممم شهربازی واییی سریع اماده شدمو منتظر موندم جیمین بیاد دنبالم پیامی برام اومد که فهمیدم جیمینه«بیا پایین؛)» سریع رفتمم
میا: واییی اوپاااا
جیمین: اخخ یواش تر بغلم کن له شدم بابا
میا: میخوای قهر کنم؟«لوس»
جیمین: باز لوس شد:/
میا: باش باشش بریم ولی قبلش میشه یه چیزی بخوریم گشنمه
جیمین: اخ خداا هرچی تو بگی بریم یه چیزی بخوریم:)
میا: رفتیم غذا خوردیمو راه افتادیم بریم شهربازی
*چند ساعت بعد*
میا: اوپااااااا بیااا لطفا این بازیم سوار شیم
جیمین: وایی خسته شدم کلی بازی سوار شدیم بس نبود؟؟؟؟
میا: اوپااا ای بابا اصن باهات قهر میکنم خودم تنهایی داشتم راه میرفتم
جیمین: میاا لوس نشو دیگه اهه
میا: بدون توجه بهش رفتم سرم پایین بود داشتم اهنگ گوش میکردم یهو افتادم زمین زانوم خراشی ورداشت نگاهی به دورو برم کردم اینجا رو بلد نبودم فکر کنم گم شدم
«هق هقق جیمین هقق ک... کج.. ایی هقق جیمین»
جیمین:
وقتی میا رفت، دنبالش خیلی اروم راه رفتم وقتی دیدم داره گریه میکنه سریع رفتم پیشش«هیی میا چیشدییی»
میا: هقق جیمین
جیمین:گفتم نری وایی پات چیشده
میا: هقق جیمین
جیمین: هیسس ساکت باش بیا بغلم گریه نکن باش؟
میا: پس تو بغلم بمون:)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بد شد نه؟؟
۵۰.۰k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.