p34
ب:چرا رنگت پرید ته نکنه
ته:داری چیمیگی اینطوری چیزی وجود نداره
ب:با باشه
ته:ولش کنبیا بریم بخوابیم
ب:باشه
ته:
بردمش اتاق و هیچی دیگه خوابیدیم ..چخه؟؟؟؟میخواستی یه کار دیگه انجام بدیمممم؟؟؟؟منحرف...نچ نچ
ب:
صبح بلندشدمو دیدمته نیس حتنا رفته بیرون رفتم صبحانه رو درستکردم و گچ دستم رو بازکردم...کاملا درست شده هورااااا
غذا رو درست کردمو به ته زنگزدمولی جواب نداد غذام رو خوردم و رفتم گمی به فیلم فلان نگاه کردم
(پرش زمانی به شب)
شب بود ولی هنوز تهیونگنیومده بود حتی به تلفنام جواب نمیداد دیگه داشتم نگرانمیشدم
همینطوری داشتم تو راه رو راه میرفتم که درباز شد و ته مست اومد خونه
ب:ته تا الان کجا بودی؟
ته:بار(پوزخند)
ب:چ چه طوری یعنی
ته:تو بار بودم دیگه میفهمی؟
ب:با چه حقییی
ته:رو عصابمراه نروووو
ب:برمچه غل.....
ته:همین غلط
ب:
تهیونگ منو بلند کرد و رفت اتاق میدونستمچه غلطی میخواد بخوره خیلی زورمیزدم ولی جواب نمیداد دیگه تقلو نکردم
ته:افرین گودگرل همینجوری ارومباش و ددی رو همراهی کن
(بقیش پی)
______
یه لحظه دوتامونملختیم حتنا میفهمه حتما شاید من لبتسمرو بپوشم و برمنمیفهمه....رو تختی رو چه کارکنممممم واهاییییییی
ب:
همینجوری با خودم کلنجکاو رفتمو اخرش نفهمیدمچیشد که خوابمبرد
ته:
دیروز کلا نرفتم خونه احساس میکنم هرچه قدر میبینمش بیشتر عاشقش میشم...اوفففف زندگیییی رفتم بار و مثل س..گ مست کردم و فرداش که چشامرو باز کردم ل.خ.ت بودم پیشم بندایا هم بود...اونم لختههههه یا خدااا چه غلطی خوردم منننن ببینم زندس؟
ته:ب بندایا بندایا؟
ب:هوم
ته:زنده ای که
ب:میخواستیمرده باشم؟
ته:نه بابا
ته:من میرم صبحانه درست کنمتوهم بیا
ب:باشه
ته:
اول رفتم حموم و بعدش زود صبحونه زو حاظر کردم که بندایا اومد پایین موهاش خیسه
ته:موهات خیسه چرا خشکش نکردی
ب:ولش کن خودشون خشکمیشن
ته:سرما میخوری
ب:همیندفعه رو ولشتهیونگا
ته:باهش عشقم بیا قشنگ غذا بخور
ب:مرسیییی
ته:
بعد غذا پیشونی بندایا رو بوسیدمو رفتم پیش جنک و باهم کارای شرکت رو انجام دادیم
اخر شب رفتم خونه و دیدم بندایا خوابه منم گرفتم خوابیدم
ب:
دیروز خیلی چرت بود خیچ کاری نکردمفقط کریستال و لینا اومده بودن باهم حرف زدیمو رفتن و منمخوابیدم
صبح پاشدم دیدم تهیونگ پیشمه رفتمصبحونه حاظر کردمکه تهیونگاومد پایین
ب:چه عجب
ته:صبحتوهم بخیر
ب:(خنده)
ب:
صبحانه رو خوردیمو تهیونگ رفت شرکت منمنشسته بودم گفتم به تهیونگ زنگ بزنمو بفهمم از بچه ها خوشش میاد یا نه
(میرم پارت بعدی رو بزارم)
ته:داری چیمیگی اینطوری چیزی وجود نداره
ب:با باشه
ته:ولش کنبیا بریم بخوابیم
ب:باشه
ته:
بردمش اتاق و هیچی دیگه خوابیدیم ..چخه؟؟؟؟میخواستی یه کار دیگه انجام بدیمممم؟؟؟؟منحرف...نچ نچ
ب:
صبح بلندشدمو دیدمته نیس حتنا رفته بیرون رفتم صبحانه رو درستکردم و گچ دستم رو بازکردم...کاملا درست شده هورااااا
غذا رو درست کردمو به ته زنگزدمولی جواب نداد غذام رو خوردم و رفتم گمی به فیلم فلان نگاه کردم
(پرش زمانی به شب)
شب بود ولی هنوز تهیونگنیومده بود حتی به تلفنام جواب نمیداد دیگه داشتم نگرانمیشدم
همینطوری داشتم تو راه رو راه میرفتم که درباز شد و ته مست اومد خونه
ب:ته تا الان کجا بودی؟
ته:بار(پوزخند)
ب:چ چه طوری یعنی
ته:تو بار بودم دیگه میفهمی؟
ب:با چه حقییی
ته:رو عصابمراه نروووو
ب:برمچه غل.....
ته:همین غلط
ب:
تهیونگ منو بلند کرد و رفت اتاق میدونستمچه غلطی میخواد بخوره خیلی زورمیزدم ولی جواب نمیداد دیگه تقلو نکردم
ته:افرین گودگرل همینجوری ارومباش و ددی رو همراهی کن
(بقیش پی)
______
یه لحظه دوتامونملختیم حتنا میفهمه حتما شاید من لبتسمرو بپوشم و برمنمیفهمه....رو تختی رو چه کارکنممممم واهاییییییی
ب:
همینجوری با خودم کلنجکاو رفتمو اخرش نفهمیدمچیشد که خوابمبرد
ته:
دیروز کلا نرفتم خونه احساس میکنم هرچه قدر میبینمش بیشتر عاشقش میشم...اوفففف زندگیییی رفتم بار و مثل س..گ مست کردم و فرداش که چشامرو باز کردم ل.خ.ت بودم پیشم بندایا هم بود...اونم لختههههه یا خدااا چه غلطی خوردم منننن ببینم زندس؟
ته:ب بندایا بندایا؟
ب:هوم
ته:زنده ای که
ب:میخواستیمرده باشم؟
ته:نه بابا
ته:من میرم صبحانه درست کنمتوهم بیا
ب:باشه
ته:
اول رفتم حموم و بعدش زود صبحونه زو حاظر کردم که بندایا اومد پایین موهاش خیسه
ته:موهات خیسه چرا خشکش نکردی
ب:ولش کن خودشون خشکمیشن
ته:سرما میخوری
ب:همیندفعه رو ولشتهیونگا
ته:باهش عشقم بیا قشنگ غذا بخور
ب:مرسیییی
ته:
بعد غذا پیشونی بندایا رو بوسیدمو رفتم پیش جنک و باهم کارای شرکت رو انجام دادیم
اخر شب رفتم خونه و دیدم بندایا خوابه منم گرفتم خوابیدم
ب:
دیروز خیلی چرت بود خیچ کاری نکردمفقط کریستال و لینا اومده بودن باهم حرف زدیمو رفتن و منمخوابیدم
صبح پاشدم دیدم تهیونگ پیشمه رفتمصبحونه حاظر کردمکه تهیونگاومد پایین
ب:چه عجب
ته:صبحتوهم بخیر
ب:(خنده)
ب:
صبحانه رو خوردیمو تهیونگ رفت شرکت منمنشسته بودم گفتم به تهیونگ زنگ بزنمو بفهمم از بچه ها خوشش میاد یا نه
(میرم پارت بعدی رو بزارم)
۲۱.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.