خدای من
خدای من
چه قدر راهست تا تو از من
هر چه تو نزدیکی
من دورم
ندانستم جز تو به چه میتوان دل بست
به چه می شود معطوف شد
برای که می توان بود و پلک زد و نفس کشید
خدای من
تو میدانی پای تا سر من بی سر و پا طغیانست و عصیان
توحید تو را گم کرده ام میان همهمه ی شرکهای خفی
خدای من
منگر بر فرودستی آنی که چشمانش نگران بلندای آسمان فضل توست
بر من منویس
شمع لرزان آرزویم را به دستان قدرتت پناه ده
وای بر بیهودگی من
فریاد ازین فرصت کوتاه برای بنای سعادت ابدی
خدایا
رحم آر بر من...
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان...
واحفظ قاءدناالخامنه ای...
وانصرنا علی القوم الکافرین...
چه قدر راهست تا تو از من
هر چه تو نزدیکی
من دورم
ندانستم جز تو به چه میتوان دل بست
به چه می شود معطوف شد
برای که می توان بود و پلک زد و نفس کشید
خدای من
تو میدانی پای تا سر من بی سر و پا طغیانست و عصیان
توحید تو را گم کرده ام میان همهمه ی شرکهای خفی
خدای من
منگر بر فرودستی آنی که چشمانش نگران بلندای آسمان فضل توست
بر من منویس
شمع لرزان آرزویم را به دستان قدرتت پناه ده
وای بر بیهودگی من
فریاد ازین فرصت کوتاه برای بنای سعادت ابدی
خدایا
رحم آر بر من...
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان...
واحفظ قاءدناالخامنه ای...
وانصرنا علی القوم الکافرین...
۳۷۷
۱۹ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.