وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج
وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کنی ...
پارت آخر
بالاخره تونستم پولم و از آرزو بگیرم و به جرم اخازی بندازینش زندان
باید برم پیش ا.ت و از دلش در آرم
پرش زمانی پیش ا.ت
داشتم غذا درست میکردم که آرتا اومد تو
-ا.تتتتت(داد)
من خیلی ترسیدم دستام میلرزید جدا میلرزید
+بله
-یه کاری برام بکن
+چه کاری
-بشین
رفتم و نشستم رو مبل اونم اومد اما تو دستاش یه چیزی بود
-حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی من دوستت دارم(جریان آرزو رو تعریف میکنه)
حالا بگو حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی
+اما تو دوست نداری یا یه هرزه ی جنده ازدواج کنی
-ببخشید اولا بخاطر اون بود که اینجوری کردم منو ببخش اون همه جای خونم و ماشینام دوربین و میکروفون گذاشته بود
+به یه شرط باهات ازدواج میکنم
-چی؟
+اینکه دیگه کتکم نزنی
و جای شلاقاشو نشونش دادی
که یهو آرتا سرشو آورد روی شکمت و اونو بوسید
-هیچوقت دیگه هیچوقت
+پس بله حاضرم با عشق باهات ازدواج کنم
و بعد همو بوسیدید
پایان
پارت آخر
بالاخره تونستم پولم و از آرزو بگیرم و به جرم اخازی بندازینش زندان
باید برم پیش ا.ت و از دلش در آرم
پرش زمانی پیش ا.ت
داشتم غذا درست میکردم که آرتا اومد تو
-ا.تتتتت(داد)
من خیلی ترسیدم دستام میلرزید جدا میلرزید
+بله
-یه کاری برام بکن
+چه کاری
-بشین
رفتم و نشستم رو مبل اونم اومد اما تو دستاش یه چیزی بود
-حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی من دوستت دارم(جریان آرزو رو تعریف میکنه)
حالا بگو حاضری اینبار با عشق باهام ازدواج کنی
+اما تو دوست نداری یا یه هرزه ی جنده ازدواج کنی
-ببخشید اولا بخاطر اون بود که اینجوری کردم منو ببخش اون همه جای خونم و ماشینام دوربین و میکروفون گذاشته بود
+به یه شرط باهات ازدواج میکنم
-چی؟
+اینکه دیگه کتکم نزنی
و جای شلاقاشو نشونش دادی
که یهو آرتا سرشو آورد روی شکمت و اونو بوسید
-هیچوقت دیگه هیچوقت
+پس بله حاضرم با عشق باهات ازدواج کنم
و بعد همو بوسیدید
پایان
۸.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.