فرشته ای که رفت p2
ا.ت ویو:
نصف شب شده بود و من هنوز پیش تهیونگ بودم
که دیدم یهو گفت :
تهیونگ: تو تا حالا با کسی راب*طه داشتی؟
ا.ت : نههه این چه حرفیه که میزنی
تهیونگ : آها همینجوری گفتم تو بچه دوست داری؟
ا.ت : نه چون که رو مخم
تهیونگ : خوبن که !
ا.ت : نهههههه
تهیونگ : ازت خوشم اومده
ا.ت ویو:
تو دلم بود بهش بگم منم ازش خوشم اومده با اینکه فقط از ساعت ۶ تا ساعت ۱ شب پیشش بودم حتی یک روز هم نبود
ا.ت: منم ..... خب .... ازت ....خوشم اومده
ا.ت ویو:
تا اینو گفتم لباش*و گذاشت رو لب*ام
بعد میخواست لب*اسمو در بیاره که نگذاشتم این کارو کنه
ازش جدا شدم
که گفت : چرا نگذاشتی اولین راب*طه ات رو داشته باشی
داشت میرفت رو مخم واسه همین بلند شدم کیفمو برداشتم و ( با یکم داد و عصبانیت)
ا.ت: من نمیخوام اینکار رو کنم چون من کامل با تو آشنا نشدم وقتی که آشنا شدم شاید کردم حالا هم خدافس میخوام برم ساعت ۱ شبه فردا هم دانشگاه داریم
تهیونگ : باشه برو ولی فردا تعطیله 😂
ا.ت ویو :
سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه که دیدم کلید خونه رو ندارم ساعت شده بود ۲ خاک تو سرم همه خوابن اگه مامانم بیدار شه میشکتم که چرا بیدارم کردی
گفتم خدایا ساعت ۲ شب کجا برم
برم خونه یونا نه اونا که خوابن
که دیدم یه ماشین ون مشکی جلومو گرفت و....
نصف شب شده بود و من هنوز پیش تهیونگ بودم
که دیدم یهو گفت :
تهیونگ: تو تا حالا با کسی راب*طه داشتی؟
ا.ت : نههه این چه حرفیه که میزنی
تهیونگ : آها همینجوری گفتم تو بچه دوست داری؟
ا.ت : نه چون که رو مخم
تهیونگ : خوبن که !
ا.ت : نهههههه
تهیونگ : ازت خوشم اومده
ا.ت ویو:
تو دلم بود بهش بگم منم ازش خوشم اومده با اینکه فقط از ساعت ۶ تا ساعت ۱ شب پیشش بودم حتی یک روز هم نبود
ا.ت: منم ..... خب .... ازت ....خوشم اومده
ا.ت ویو:
تا اینو گفتم لباش*و گذاشت رو لب*ام
بعد میخواست لب*اسمو در بیاره که نگذاشتم این کارو کنه
ازش جدا شدم
که گفت : چرا نگذاشتی اولین راب*طه ات رو داشته باشی
داشت میرفت رو مخم واسه همین بلند شدم کیفمو برداشتم و ( با یکم داد و عصبانیت)
ا.ت: من نمیخوام اینکار رو کنم چون من کامل با تو آشنا نشدم وقتی که آشنا شدم شاید کردم حالا هم خدافس میخوام برم ساعت ۱ شبه فردا هم دانشگاه داریم
تهیونگ : باشه برو ولی فردا تعطیله 😂
ا.ت ویو :
سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه که دیدم کلید خونه رو ندارم ساعت شده بود ۲ خاک تو سرم همه خوابن اگه مامانم بیدار شه میشکتم که چرا بیدارم کردی
گفتم خدایا ساعت ۲ شب کجا برم
برم خونه یونا نه اونا که خوابن
که دیدم یه ماشین ون مشکی جلومو گرفت و....
۴.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.