همین گونه که دیالوگ ها بین کاراکترها رد و بدل میشد دلم لر
همینگونه که دیالوگ ها بین کاراکترها رد و بدل میشد دلم لرزید. یهو فیوز برق پرید. کورمال کورمال تا دم در رفتم. دیوار گرم و ناصافی ر لمس کردم. دستم ر کشیدم تا تهش ...صدای تیک تاک ساعت بود یا تپ تپ قلب یه عاشق پشت دیوار. نفس نفس زنان یه نسیم گرم ر روی صورتم احساس کردم. چ عطر خوشبویی....یهو برق اومد. همه جا روشن شد. توی آغوش مدیر خشکم زد...وای خانم شما...صورتم سرخ شده بود و خیس عرق شده بودم...
ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/6kSkqEb@sasankhaksar1357VAHIDTOISERKANI
https://pin.it/6kSkqEb
ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/6kSkqEb@sasankhaksar1357VAHIDTOISERKANI
https://pin.it/6kSkqEb
۱.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.