فیک کوک( بسکتبالیست جذاب من) پارت ۱۷
وایب عجیبی گرفتم
بعد چند مین رسیدم خونه با حس عجیب غریب لباسام و در آوردم و روی تخت دراز کشیدم حرف های جونگ کوک توی ذهنم مثل فیلم رد می شد
این دفعه نتونستم رشته افکارم و بهم بریزم
کار همیشگیم بود اما الان نمی تونم خرابش کنم
با هزاران سوال که توی ذهنم مرور میشد خوابم برد
صبح
ویو ات
از خواب بیدار شدم دست و صورتمو شستم
و صبحانه خوردم
( گایز یک نکته پدر مادر ات مردن مامانش سرطان داشت و مرد باباش هم چند سال بعد به خاطر اعتیاد فوت شد)
نمیدونم چرا همش حرفای جونگ کوک منو اذیت میکنه
بعضی وقتا فکر میکنم مغزم داره منفجر میشه
لباس فرم پوشیدم و بعد به سمت مدرسه راهی شدم اکیپ بسکتبال رو دیدم همه اومدن سلام کردن و با هم دست دادیم و صحبت کردیم چون خیلی زود رسیده بودم می تونستیم حرف بزنیم
جونگ کوک نیومده بود مدرسه البته چند مین بعد رسید
که جولی لوس گفت: سلام اوپا جونم میشه امروز بریم کلاب خوش بگذرونیم
کوکی گفت: باشه
کوکی اومد سمت ما و سلام کرد
جونگ کوک سر بحث و باز کرد و گفت : بچه ها امروز بریم کلاب به حساب من
همه بچه ها گفتن باشه اما من نه
جونگ کوک به من گفت ات تو میای دیگه نه
ات : نمیدونم ولی فکر کنم بیام
بعد کلی زر زدن استاد بلاخره کلاس تموم شد
و به سمت خونه حرکت کردم
وای خدایا
چی بپوشم آرایش و چیکار کنم کفش چی بپوشم ( نصف حرف دختر ها وقتی میخوان برن مهمونی😂)
بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برم لباس بخرم کفش داشتم اما لباس نداشتم شروع یه خرید کردم و یک خرید تراپی حسابسی کردم
عکس (لباس ات رو میزارم)
تاکسی گرفتم رسیدم خونه
ساعت ۷ بود اما ساعت ۸ باید می رفتم
یعنی فقط ۱ ساعت وقت دارم
سریع رفتم دوش ۱۵ مینی گرفتم موهامو باز گذاشتم اما حالت دادم میکاپ خیلی نچرال کردم و لباس خوشگلم رو پوشیدم
ساعت ۷:۴۰ دیقه بود عجله کردم و رفتم کلاب تاکسی پیدا نکردم اما با اتوبوس نصف راه رو رفتم و بقیش رو بدو بدو کردم
ساعت ۷:۵۸ دقیقه بود فلیکس شمرد ۳_ ۲ _۱
ات : رسیدم
فلیکس دقیقا سر ساعت کجا بودی دختر منتظر موندم بیای
از زبان ات
کوفت من دارم خفه میشم بعد تو میگی من کجا بودم همونطور که نفس نفس میزدم رفتم داخل کلاب بوی الکل و سیگار
همه جا رو پر کرده بود رفتم نشستم رو صندلی
که فلیکس گفت: ات جونگ کوک اتاقVIP گرفته
گفتم چه خوب سریع رفتم داخل که با صحنه ای که دیدم شوکه شدم
خمارییییی🤪🤪
برای جبران براتون زیاد گذاشتم اما شرط داریم
۱۰ تا کامنت
۳۰ تا لایک
خدایی انتظارم از شما خیلی کمه😂
بعد چند مین رسیدم خونه با حس عجیب غریب لباسام و در آوردم و روی تخت دراز کشیدم حرف های جونگ کوک توی ذهنم مثل فیلم رد می شد
این دفعه نتونستم رشته افکارم و بهم بریزم
کار همیشگیم بود اما الان نمی تونم خرابش کنم
با هزاران سوال که توی ذهنم مرور میشد خوابم برد
صبح
ویو ات
از خواب بیدار شدم دست و صورتمو شستم
و صبحانه خوردم
( گایز یک نکته پدر مادر ات مردن مامانش سرطان داشت و مرد باباش هم چند سال بعد به خاطر اعتیاد فوت شد)
نمیدونم چرا همش حرفای جونگ کوک منو اذیت میکنه
بعضی وقتا فکر میکنم مغزم داره منفجر میشه
لباس فرم پوشیدم و بعد به سمت مدرسه راهی شدم اکیپ بسکتبال رو دیدم همه اومدن سلام کردن و با هم دست دادیم و صحبت کردیم چون خیلی زود رسیده بودم می تونستیم حرف بزنیم
جونگ کوک نیومده بود مدرسه البته چند مین بعد رسید
که جولی لوس گفت: سلام اوپا جونم میشه امروز بریم کلاب خوش بگذرونیم
کوکی گفت: باشه
کوکی اومد سمت ما و سلام کرد
جونگ کوک سر بحث و باز کرد و گفت : بچه ها امروز بریم کلاب به حساب من
همه بچه ها گفتن باشه اما من نه
جونگ کوک به من گفت ات تو میای دیگه نه
ات : نمیدونم ولی فکر کنم بیام
بعد کلی زر زدن استاد بلاخره کلاس تموم شد
و به سمت خونه حرکت کردم
وای خدایا
چی بپوشم آرایش و چیکار کنم کفش چی بپوشم ( نصف حرف دختر ها وقتی میخوان برن مهمونی😂)
بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برم لباس بخرم کفش داشتم اما لباس نداشتم شروع یه خرید کردم و یک خرید تراپی حسابسی کردم
عکس (لباس ات رو میزارم)
تاکسی گرفتم رسیدم خونه
ساعت ۷ بود اما ساعت ۸ باید می رفتم
یعنی فقط ۱ ساعت وقت دارم
سریع رفتم دوش ۱۵ مینی گرفتم موهامو باز گذاشتم اما حالت دادم میکاپ خیلی نچرال کردم و لباس خوشگلم رو پوشیدم
ساعت ۷:۴۰ دیقه بود عجله کردم و رفتم کلاب تاکسی پیدا نکردم اما با اتوبوس نصف راه رو رفتم و بقیش رو بدو بدو کردم
ساعت ۷:۵۸ دقیقه بود فلیکس شمرد ۳_ ۲ _۱
ات : رسیدم
فلیکس دقیقا سر ساعت کجا بودی دختر منتظر موندم بیای
از زبان ات
کوفت من دارم خفه میشم بعد تو میگی من کجا بودم همونطور که نفس نفس میزدم رفتم داخل کلاب بوی الکل و سیگار
همه جا رو پر کرده بود رفتم نشستم رو صندلی
که فلیکس گفت: ات جونگ کوک اتاقVIP گرفته
گفتم چه خوب سریع رفتم داخل که با صحنه ای که دیدم شوکه شدم
خمارییییی🤪🤪
برای جبران براتون زیاد گذاشتم اما شرط داریم
۱۰ تا کامنت
۳۰ تا لایک
خدایی انتظارم از شما خیلی کمه😂
۱۵.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.