فیک جونگ کوک پارت ۱
سلام من ا.ت هستم میخواستم داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم از روز ی که من با پسری به اسم جونگ کوک آشنا شدم خوب بریمکه داستان رو شروع کنیم ..)
شروع فیک ..
ا.ت داشتم از رستوران که توش کار میکردم بر میگشتم توی راه متوجه چیزی شدم اما به روی خودم نمیاوردم هنسفری رو توی کیفم در آوردم اهنگ گذاشتم توی گوشم و شروع به قدم زدن کردم آروم وارد کوچه خلوطی شدم و پیچیدم توی اون کوچه رفتم پشت دیواری قائم شدم و دیدم هیچ خبری نیست ...
آروم آروم به طرف خونه راه افتاد رفتم دم در خونه آروم در رو با کلید باز کردم وارد شدم ... بوی خوب غذای مامانم خونه رو برداشته بود ...^
ا.ت مامان من اومدم
مامان. سلام عزیزم خوش اومدی چقد دیر کردی امروز
ا.ت معذرت میخوام مامان امروز کارم خیلی طول کشید مشتری زیاد بود
مامان . باشه عزیزم تو برو دستو صورتت رو بشکر تا تو میای منم غذا رو بچینم رو میز
ا.ت باشه مامان من رفتم
رفتم دستشویی بعداز اینکه صورتم رو شستم از دستشویی خارج شدم به سمت کمد رفتم لباس هامو با ی هودی ابی رنگ خرگوشی عوض کردم و شلوار خوشگل سفیدم رو پوشیدم رفتم پایین کا دیدم مامانم غذا رو چیده لبخندی زدم نزدیک میز شدم ....
ا.ت چه بوی خوشمزه ای میاد دلم میخواد همین الان همه این غذا هارو ی جا بخورم
مامان . ای شکمو بدو بشین پشت میز دختره شکمو
نشستم پشت میز با لذت نودل رو چاپستیک گرفتم آوردم بالا خوردم خوردن همانا دهن سوختن منم همانا و بدو بدو از روی میز لیوان ورداشتم آب خوردم
مامان .چته دختره دیونه آنقدر هولی نمیدونی چجوری غذا بخوری آروم بخور
بعداز خوردم غذا از پشت میز بلند شدم و به مامانم کمک کردم که ظرف هارو جمع کنه بعداز شب بخیر گفتن به مامانم رفتم اتاقم و نیم ساعت با گوشیم بازی کردم و بعد هم چشمام کم کم سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفتم ...^
خوب خوب این اولین فیک من هستش امیدوارم خوشتون بیاد .🥰🥰 عاشقتونم
شروع فیک ..
ا.ت داشتم از رستوران که توش کار میکردم بر میگشتم توی راه متوجه چیزی شدم اما به روی خودم نمیاوردم هنسفری رو توی کیفم در آوردم اهنگ گذاشتم توی گوشم و شروع به قدم زدن کردم آروم وارد کوچه خلوطی شدم و پیچیدم توی اون کوچه رفتم پشت دیواری قائم شدم و دیدم هیچ خبری نیست ...
آروم آروم به طرف خونه راه افتاد رفتم دم در خونه آروم در رو با کلید باز کردم وارد شدم ... بوی خوب غذای مامانم خونه رو برداشته بود ...^
ا.ت مامان من اومدم
مامان. سلام عزیزم خوش اومدی چقد دیر کردی امروز
ا.ت معذرت میخوام مامان امروز کارم خیلی طول کشید مشتری زیاد بود
مامان . باشه عزیزم تو برو دستو صورتت رو بشکر تا تو میای منم غذا رو بچینم رو میز
ا.ت باشه مامان من رفتم
رفتم دستشویی بعداز اینکه صورتم رو شستم از دستشویی خارج شدم به سمت کمد رفتم لباس هامو با ی هودی ابی رنگ خرگوشی عوض کردم و شلوار خوشگل سفیدم رو پوشیدم رفتم پایین کا دیدم مامانم غذا رو چیده لبخندی زدم نزدیک میز شدم ....
ا.ت چه بوی خوشمزه ای میاد دلم میخواد همین الان همه این غذا هارو ی جا بخورم
مامان . ای شکمو بدو بشین پشت میز دختره شکمو
نشستم پشت میز با لذت نودل رو چاپستیک گرفتم آوردم بالا خوردم خوردن همانا دهن سوختن منم همانا و بدو بدو از روی میز لیوان ورداشتم آب خوردم
مامان .چته دختره دیونه آنقدر هولی نمیدونی چجوری غذا بخوری آروم بخور
بعداز خوردم غذا از پشت میز بلند شدم و به مامانم کمک کردم که ظرف هارو جمع کنه بعداز شب بخیر گفتن به مامانم رفتم اتاقم و نیم ساعت با گوشیم بازی کردم و بعد هم چشمام کم کم سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفتم ...^
خوب خوب این اولین فیک من هستش امیدوارم خوشتون بیاد .🥰🥰 عاشقتونم
۲۲.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.