تک پارتی از جیمین
تک پارتی از جیمین
صبح با صدای زنگ ساعت بیدار میشم
منو جیمین دوساله ازدواج کردیم چند روزه مشکوکم بهش چون خیلی دیر میاد از سرکار و همینطور خیلی زود میره یه شبایی اصلا نمیاد خونه و همش بهونه میاره باهام سرد شده و ازم فاصله میگیره و من خیلی ناراحتم پس تصمیم گرفتم امروز برم شرکت جیمین و ببینم چه خبره دلیل این دیر اومدنش چیه
(جیمین از خونه رفت بیرون)
پاشدم که اماده شم و دیدم روی زمین یه عکسه (عکسه یه دختر بود) جیمین گفته بود که جاندی منشیشه پس چرا عکسشو داره (شَکم بیشتر شد و اماده شدم سوئیچ ماشینم رو برداشتم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم
(بعد نیم ساعت رسیدم شرکت)
و رفتم داخل همه بهم سلام دادن
و من از یکی کاریگرای شرکت پرسیدم جیمین کجاعه
گفت: اتاقشونن خانوم بهشون بگم شما اومدین
گفتم: نه نیازی نیس میخوام سورپرایزش کنم
(داشتم میرفتم سمت اتاق جیمین رسیدم یه اتاق جیمین پشت در بودم که صدای یه دختر اومد انگار بجز جیمین یکی دیگم بود تو اتاق منم بدون هیچ ریکشنی درو باز کردم دیدم جیمین و جاندی داشتن همو میبوسیدن
شوکه شدم و اشک از چشمام جاری شد
جیمین هول کرد سریع جاندی رو هول داد و از هم جدا شدن
جیمین: ا. ت بهت توضیح میدم
ا. ت: خفه شو
جیمین: ا. ت لطفا بیا بریم خونه حرف بزنیم
ا. ت: باشه حرف میزنیم
جیمین: اره همینه بیا بریم خونه و حرف بزنیم
(رسیدیم خونه)
ا. ت: (این حلقه مال خودت و حلقه رو در اوردم)
جیمین: ا. ت بسه بیا باهم حرف بزنیم
ا. ت: راجب چی حرف بزنیم راجب اینکه چطور یه سال پشت سره هم بهم دروغ گفتی
جیمین: بهت توضیح میدم
ا. ت ویو
جیمین دلایلش قانع کننده بود و منم بخشیدمش چون واقعن اون گناهی نداشت
و جیمین و ا. ت تا اخر عمر باهم به خوشی زندگی کردن
صبح با صدای زنگ ساعت بیدار میشم
منو جیمین دوساله ازدواج کردیم چند روزه مشکوکم بهش چون خیلی دیر میاد از سرکار و همینطور خیلی زود میره یه شبایی اصلا نمیاد خونه و همش بهونه میاره باهام سرد شده و ازم فاصله میگیره و من خیلی ناراحتم پس تصمیم گرفتم امروز برم شرکت جیمین و ببینم چه خبره دلیل این دیر اومدنش چیه
(جیمین از خونه رفت بیرون)
پاشدم که اماده شم و دیدم روی زمین یه عکسه (عکسه یه دختر بود) جیمین گفته بود که جاندی منشیشه پس چرا عکسشو داره (شَکم بیشتر شد و اماده شدم سوئیچ ماشینم رو برداشتم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم
(بعد نیم ساعت رسیدم شرکت)
و رفتم داخل همه بهم سلام دادن
و من از یکی کاریگرای شرکت پرسیدم جیمین کجاعه
گفت: اتاقشونن خانوم بهشون بگم شما اومدین
گفتم: نه نیازی نیس میخوام سورپرایزش کنم
(داشتم میرفتم سمت اتاق جیمین رسیدم یه اتاق جیمین پشت در بودم که صدای یه دختر اومد انگار بجز جیمین یکی دیگم بود تو اتاق منم بدون هیچ ریکشنی درو باز کردم دیدم جیمین و جاندی داشتن همو میبوسیدن
شوکه شدم و اشک از چشمام جاری شد
جیمین هول کرد سریع جاندی رو هول داد و از هم جدا شدن
جیمین: ا. ت بهت توضیح میدم
ا. ت: خفه شو
جیمین: ا. ت لطفا بیا بریم خونه حرف بزنیم
ا. ت: باشه حرف میزنیم
جیمین: اره همینه بیا بریم خونه و حرف بزنیم
(رسیدیم خونه)
ا. ت: (این حلقه مال خودت و حلقه رو در اوردم)
جیمین: ا. ت بسه بیا باهم حرف بزنیم
ا. ت: راجب چی حرف بزنیم راجب اینکه چطور یه سال پشت سره هم بهم دروغ گفتی
جیمین: بهت توضیح میدم
ا. ت ویو
جیمین دلایلش قانع کننده بود و منم بخشیدمش چون واقعن اون گناهی نداشت
و جیمین و ا. ت تا اخر عمر باهم به خوشی زندگی کردن
۲۳.۲k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.