َ
َ
گر بساط می و معشوق نباشد به میان
به چه امید توان هر سحر از جا برخاست
بیدلان را خبری از دل غارت زده نیست
که صف غمزهٔ او بیخبر از جا برخاست
_فروغی_بسطامی
گر بساط می و معشوق نباشد به میان
به چه امید توان هر سحر از جا برخاست
بیدلان را خبری از دل غارت زده نیست
که صف غمزهٔ او بیخبر از جا برخاست
_فروغی_بسطامی
۴.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲