قهوه تلخ
قهوه تلخ
part3
¢بیا بریم خونه الان نگران میشن
$بریم
دوباره دست در دست هم به خونه رفتن ولی تا وارد اون خونه شدن
¢مامان (با بغض)
$مامان(بغض )
خونه شلوغ بود و خونین مادر هاشون داشتن از خونه مراقبت میکردن
&پس بچه هم دارید پرنسس ها
@کاری به اونا نداشته باش فهمیدی
¥ما رو براشون مجازات کن ولی اون ها نه حق زندگی دارن
نگاهی به بچه هامون انداختن لیزر دقیقا وسط پیشانی بچه ها بود
و اشک از گونه هاشون جاری میشد
سریع خودشون رو انداختن جلو و بنگ
صدای تفنگ اره درسته لحظه تلخی بود مادرتون جلوی چشمتان کشته بشن
تیر دقیقا به قلبشون خورده بود دخترک مادرش رو در آغوش کشید و....
$مامان
¥دختر خوشگلم در آینده هم چیز رو میفهمی ولی اول (سرفه )
داخل (سرفه)ا ت ا ق داخل ...مراقب خودت باش قوی باش دوست دار.....
$مامان مامان
¢مامان مامان بلند شو
@,پسرک خوشگلم مراقب خودت باش و فردی مثل بابات شو
¢نه مامان نه
@دوست دارم
¢مامانننننن
$حالا باید چکار کنیم
¢هنوز داخل حیاطن بدو بریم اتاق
$باشه
دختر عمو و پسر عمو هاشون آمدن به خونه برای کمک
ولی امان از دست تک تیر انداز ها یک تیر به پسرک و دخترک زدن هردو بیهوش بودن که دو نفر نجاتشون دادن
بیمارستان ساعت ۵و نیم
£اقای دکتر حالشون چطوره ؟
&بهش آرامبخش زدیم ممکنه حافظه دو تا چند سالش رو از دست بده ولی حالش خوب میشه
£میتونم ببینمش
&بله اگر بیدار باشن
داخل اتاق
$تو کی هستی ً
£من.......
part3
¢بیا بریم خونه الان نگران میشن
$بریم
دوباره دست در دست هم به خونه رفتن ولی تا وارد اون خونه شدن
¢مامان (با بغض)
$مامان(بغض )
خونه شلوغ بود و خونین مادر هاشون داشتن از خونه مراقبت میکردن
&پس بچه هم دارید پرنسس ها
@کاری به اونا نداشته باش فهمیدی
¥ما رو براشون مجازات کن ولی اون ها نه حق زندگی دارن
نگاهی به بچه هامون انداختن لیزر دقیقا وسط پیشانی بچه ها بود
و اشک از گونه هاشون جاری میشد
سریع خودشون رو انداختن جلو و بنگ
صدای تفنگ اره درسته لحظه تلخی بود مادرتون جلوی چشمتان کشته بشن
تیر دقیقا به قلبشون خورده بود دخترک مادرش رو در آغوش کشید و....
$مامان
¥دختر خوشگلم در آینده هم چیز رو میفهمی ولی اول (سرفه )
داخل (سرفه)ا ت ا ق داخل ...مراقب خودت باش قوی باش دوست دار.....
$مامان مامان
¢مامان مامان بلند شو
@,پسرک خوشگلم مراقب خودت باش و فردی مثل بابات شو
¢نه مامان نه
@دوست دارم
¢مامانننننن
$حالا باید چکار کنیم
¢هنوز داخل حیاطن بدو بریم اتاق
$باشه
دختر عمو و پسر عمو هاشون آمدن به خونه برای کمک
ولی امان از دست تک تیر انداز ها یک تیر به پسرک و دخترک زدن هردو بیهوش بودن که دو نفر نجاتشون دادن
بیمارستان ساعت ۵و نیم
£اقای دکتر حالشون چطوره ؟
&بهش آرامبخش زدیم ممکنه حافظه دو تا چند سالش رو از دست بده ولی حالش خوب میشه
£میتونم ببینمش
&بله اگر بیدار باشن
داخل اتاق
$تو کی هستی ً
£من.......
۳.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.