من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#پارت_1
همونطور ک ا.ت داشت اتاق جونگکوک رو تمیز میکرد صدای باز شدن در حموم رو شنید و سر جاش خشکش زده بود و ی نفسش رو توی سینش حبس شد .
جونگکوک باصدای عمیق و گیرایی گفت : تو باید خدمتکار جدید باشی .
وقتی دارم باهات حرف میزنم بهم نگاه کن (کمی با داد )
آروم ا.ت سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد . موهای سیاه خیس بود و روی پیشانیش ریخته بود . با چشم های سیاهش به ا.ت خیره شده بود .
به بدن عضلانیش نگاهی کرد و حوله ایی ک پوشیده بود به طرز خطرناکی پایین اومده بود . همونطور ک ب سمتم میومد نیشخندی زد و گفت : هیچکس نگفته بود ک تو اینقدر خوشگلی درست مثل فرشته هایی .
ا.ت : کنی ترسیده بودم ک ی وقت نخواد کاری کنه ک یکدفعه نزدیکم شد و صورتم رو نزدیک صورتش کرد و کمی مکث کرد و گفت : نمیخوای خودتو معرفی کنی؟
ا.ت سلام . من کیم ا.ت هستم . از شهر بوسان . یکم دیگه میرم توی 18 سال . پدر و مادرم از همدیگه 2 سالی میشه ک جدا شدن و من خودم تنها زندگی میکنم . و مجبورم ک کار کنم و پول در بیارم برای همین الان اینجا هستم .
جونگکوک : خوشبختم . منم جئون جونگکوک هستم و 25 سالم هست و رئیس این عمارت بزرگ و شما خدمتکارا هستم . با قوانین اینجا آشنا هستی یا بهت بگم ؟
ا.ت : خوشبختم . رئیس جئون . هنوز آشنا نشدم با قوانین اینجا شرمنده .
که جونگکوک گفت : موردی نیست بهت میگم و شرمنده هم نباش .
ا.ت : اومممم . اوکی ممنونم رئیس .
جونگکوک : قانون ها رو الان بهت میگم
1 _ هرروز صبح ساعت 7 باید صبحونه اماده باشه . 2 _ ناهار ساعت 12 آماده باید باشه . 3 _ شام ساعت 9 باید آماده باشه . 4 _ همه باهم رسمی صبحت میکنیم ولی من و تو باهم غیر رسمی قراره صحبت کنیم فقط من و تو . تا اینجا فهمیدی ؟
ا.ت : بله . قربان .
جونگکوک : منم دیگه قربان یا رییس صدا نمیکنی منو از الان جونگکوک ، کوک ، کوکی صدا میکنی . 5 _ تو شب ها توی اتاق من می خوابی دقیقا کنار من و هرکاری ک بگم و انجام میدی و حرف هام رو گوش میدی . 6 _ هیچ کسی بدون اجازه. من اجازه نداره ک کسی رو دعوت کنه ب خونه یا از خونه برا بیرون (منظور جونگکوک از خونه عمارت هست ) عا راستی ناهار و شام و صبحونه هم جونگهیون درست میکنه و توهم با من هر جایی ک بگم میای . اگه جایی رو نفهمیدی بگو ک بهت دوباره بگم .
ا.ت : میاری نیست همه چیو فهمیدم فقط کوک ی سوال چرا من باید شب کنار تو و توی ی اتاق بخوابم ؟ :/
جونگکوک : بعدا خودت می فهمی کیم ا.ت .
#پارت_1
همونطور ک ا.ت داشت اتاق جونگکوک رو تمیز میکرد صدای باز شدن در حموم رو شنید و سر جاش خشکش زده بود و ی نفسش رو توی سینش حبس شد .
جونگکوک باصدای عمیق و گیرایی گفت : تو باید خدمتکار جدید باشی .
وقتی دارم باهات حرف میزنم بهم نگاه کن (کمی با داد )
آروم ا.ت سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد . موهای سیاه خیس بود و روی پیشانیش ریخته بود . با چشم های سیاهش به ا.ت خیره شده بود .
به بدن عضلانیش نگاهی کرد و حوله ایی ک پوشیده بود به طرز خطرناکی پایین اومده بود . همونطور ک ب سمتم میومد نیشخندی زد و گفت : هیچکس نگفته بود ک تو اینقدر خوشگلی درست مثل فرشته هایی .
ا.ت : کنی ترسیده بودم ک ی وقت نخواد کاری کنه ک یکدفعه نزدیکم شد و صورتم رو نزدیک صورتش کرد و کمی مکث کرد و گفت : نمیخوای خودتو معرفی کنی؟
ا.ت سلام . من کیم ا.ت هستم . از شهر بوسان . یکم دیگه میرم توی 18 سال . پدر و مادرم از همدیگه 2 سالی میشه ک جدا شدن و من خودم تنها زندگی میکنم . و مجبورم ک کار کنم و پول در بیارم برای همین الان اینجا هستم .
جونگکوک : خوشبختم . منم جئون جونگکوک هستم و 25 سالم هست و رئیس این عمارت بزرگ و شما خدمتکارا هستم . با قوانین اینجا آشنا هستی یا بهت بگم ؟
ا.ت : خوشبختم . رئیس جئون . هنوز آشنا نشدم با قوانین اینجا شرمنده .
که جونگکوک گفت : موردی نیست بهت میگم و شرمنده هم نباش .
ا.ت : اومممم . اوکی ممنونم رئیس .
جونگکوک : قانون ها رو الان بهت میگم
1 _ هرروز صبح ساعت 7 باید صبحونه اماده باشه . 2 _ ناهار ساعت 12 آماده باید باشه . 3 _ شام ساعت 9 باید آماده باشه . 4 _ همه باهم رسمی صبحت میکنیم ولی من و تو باهم غیر رسمی قراره صحبت کنیم فقط من و تو . تا اینجا فهمیدی ؟
ا.ت : بله . قربان .
جونگکوک : منم دیگه قربان یا رییس صدا نمیکنی منو از الان جونگکوک ، کوک ، کوکی صدا میکنی . 5 _ تو شب ها توی اتاق من می خوابی دقیقا کنار من و هرکاری ک بگم و انجام میدی و حرف هام رو گوش میدی . 6 _ هیچ کسی بدون اجازه. من اجازه نداره ک کسی رو دعوت کنه ب خونه یا از خونه برا بیرون (منظور جونگکوک از خونه عمارت هست ) عا راستی ناهار و شام و صبحونه هم جونگهیون درست میکنه و توهم با من هر جایی ک بگم میای . اگه جایی رو نفهمیدی بگو ک بهت دوباره بگم .
ا.ت : میاری نیست همه چیو فهمیدم فقط کوک ی سوال چرا من باید شب کنار تو و توی ی اتاق بخوابم ؟ :/
جونگکوک : بعدا خودت می فهمی کیم ا.ت .
۸.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.