پارت30
#پارت30
من ازت متنفر نیستم
شوگا: اتتتتتت خفم کردی... برو کنار بچه
بیشتر خدم و بهش چسبوندم و شروع کردم همجای صورتش و بوس کردن
بسکه ذوق کرده بودم
تقرییبا یه ماه بود حتی پامو تو حیاطم نزاشته بودم انگار ی زندانی بودم که تازه میخاستن آزادش کنن
درحالی که سیع میکرد از خدش جدام کنه هم میخندید
شوگا: یاااا کاری نکن پشیمون بشم..
سریع ازش جدا شدم و نشستم جفتش
-گوه خوردم..
قهقه ای زد اولین بار بود اینقد لبخند رو لباش میموند
شوگا: افرین دختر خوبی شدی... بورام آتیش پاره حالاکی میاد؟
-امممم الان باید بهش زنگ بزنم بگم اوکی شده...
سری تکون داد
شوگا: زنگ بزن...
دستشو گرفتم و کشیدم
-بوراممممم این لباسه خیلی نااازه اینو بخیرم
کیسه نایلن هایی که تو دستش بود و گذشت زنین و دستش و گذاشت رو کمرش
بورام: عجب غلطی کردم تو رو هم با خودم آوردمااااا
-اذیت نکن دیگه خیلی خوشگله..!
پوفی کرد و نایلن هارو برداشت
بورام: برو تو خبر مرگت
با ذوق دستی زدم و وارد مغازه شدیم
بعد از خریدن اون لباس که عاشقش شده بودم تصمیم گرفتیم که برگردیم
خونه درحال برشگت بودیم که با دیدن دوتا لباس خواب خیلی خوشگل کیوت
دلم براشون قنچ رفت
برا ذوج ها بود دوتا لباس سره همی سفید یکیش گربه های کیوت صورتی روش بود یکیشم گربه های کیوت آبی
اینقد ازشون خشم امده بود که دلم میخاست برا خودم و شوگا بخرمشون
سریع رفتم دنبال بورام که داشت جلوتر میرفت
بازوش رو گرفتم که برگشت طرفم
بورام: چته باز؟
-بورام میای بریم اون لباسارو ببینیم؟
بورام: ات تروخدا بسه.. شوگا اونجا تو ماشین منتظرع جیمینم منتظر منه
-خاهش میکنمممم
بورام:اوکی پس من میرم چون واقعا خستم به شوگا میگم
-عااا پس نمیای؟
بورام: ن دیگه گفتم که خستم
سری تکون دادم
-اوکی... به طرفش رفتم و بغلش کردم
بعد خداحافظی به طرف اون مغازهه رفتم بعد گشت و گذار فراوان
بالاخره پیداش کردم با ذوق وارد مغازع شدم و لباسع رو خریدم
شوگا عاشق خوابیدن این لباسم بهش میاد ک خیلی راحت باشع میخام برای جبران اون تیشرته ک ریدم توش اینو بهش بدم
آخه وقتی خشحاله خیلی خوردنی میشع کصافط
از مغازه دار خاستم برام تو جعبع کادو بزارتش
بعد خرید اون لباس نمد چرا کرمم گرفت یکم این مغازع های پشتی رو یه سرکی بکشم
دیکه نمیزارم حالا همین هارو لایک کنید کامنت هم بزارین خدایی فالور های فعالی دارم ها😅😅
من ازت متنفر نیستم
شوگا: اتتتتتت خفم کردی... برو کنار بچه
بیشتر خدم و بهش چسبوندم و شروع کردم همجای صورتش و بوس کردن
بسکه ذوق کرده بودم
تقرییبا یه ماه بود حتی پامو تو حیاطم نزاشته بودم انگار ی زندانی بودم که تازه میخاستن آزادش کنن
درحالی که سیع میکرد از خدش جدام کنه هم میخندید
شوگا: یاااا کاری نکن پشیمون بشم..
سریع ازش جدا شدم و نشستم جفتش
-گوه خوردم..
قهقه ای زد اولین بار بود اینقد لبخند رو لباش میموند
شوگا: افرین دختر خوبی شدی... بورام آتیش پاره حالاکی میاد؟
-امممم الان باید بهش زنگ بزنم بگم اوکی شده...
سری تکون داد
شوگا: زنگ بزن...
دستشو گرفتم و کشیدم
-بوراممممم این لباسه خیلی نااازه اینو بخیرم
کیسه نایلن هایی که تو دستش بود و گذشت زنین و دستش و گذاشت رو کمرش
بورام: عجب غلطی کردم تو رو هم با خودم آوردمااااا
-اذیت نکن دیگه خیلی خوشگله..!
پوفی کرد و نایلن هارو برداشت
بورام: برو تو خبر مرگت
با ذوق دستی زدم و وارد مغازه شدیم
بعد از خریدن اون لباس که عاشقش شده بودم تصمیم گرفتیم که برگردیم
خونه درحال برشگت بودیم که با دیدن دوتا لباس خواب خیلی خوشگل کیوت
دلم براشون قنچ رفت
برا ذوج ها بود دوتا لباس سره همی سفید یکیش گربه های کیوت صورتی روش بود یکیشم گربه های کیوت آبی
اینقد ازشون خشم امده بود که دلم میخاست برا خودم و شوگا بخرمشون
سریع رفتم دنبال بورام که داشت جلوتر میرفت
بازوش رو گرفتم که برگشت طرفم
بورام: چته باز؟
-بورام میای بریم اون لباسارو ببینیم؟
بورام: ات تروخدا بسه.. شوگا اونجا تو ماشین منتظرع جیمینم منتظر منه
-خاهش میکنمممم
بورام:اوکی پس من میرم چون واقعا خستم به شوگا میگم
-عااا پس نمیای؟
بورام: ن دیگه گفتم که خستم
سری تکون دادم
-اوکی... به طرفش رفتم و بغلش کردم
بعد خداحافظی به طرف اون مغازهه رفتم بعد گشت و گذار فراوان
بالاخره پیداش کردم با ذوق وارد مغازع شدم و لباسع رو خریدم
شوگا عاشق خوابیدن این لباسم بهش میاد ک خیلی راحت باشع میخام برای جبران اون تیشرته ک ریدم توش اینو بهش بدم
آخه وقتی خشحاله خیلی خوردنی میشع کصافط
از مغازه دار خاستم برام تو جعبع کادو بزارتش
بعد خرید اون لباس نمد چرا کرمم گرفت یکم این مغازع های پشتی رو یه سرکی بکشم
دیکه نمیزارم حالا همین هارو لایک کنید کامنت هم بزارین خدایی فالور های فعالی دارم ها😅😅
۶.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.