رمان پرستار بچه ای من💗👩🏻⚕️
رمان پرستار بچه ای من💗👩🏻⚕️
شرط:۳۰تا لایک 🥺🍓
۲۷تا کامنت🥺💜✨
بادی گارد: گروه (......),آقای کای رو ک ک کشتن۰۰۰۰۰۰
آنچه در پارت گذشته گذشت✨💕🦋
جیمین:, چیی؟؟ الان کای کجاستتتتتت؟؟؟؟؟
بادی گارد: توی سالن عمارت هستن
جیمین: بدو به اورژانس زنگ بزن بدوووووو
جیمین: بدو بدو رفتم توی سالن عمارت دیدم کای پر خونه رفتم سمتش
جیمین: کاییی کایییی چشماتو باز کن لعنتی کایییییییییییییییییی
بادی گارد: ارباب اورژانس آمد
جیمین: بگو بیان داخل بروووووو
بادی گارد: چشم ارباب
جیمین:. دیدم چندنفر آمدن کای رو بردن منم سریع با ماشین خودم رفتم دنبالشون
۴ساعت بعد۰۰۰۰۰۰⏱️✨
جیمین: کلافه دستی به موهام کشیدم که دکتر از اتاق عمل آمد بیرون ازش پرسیدم
جیمین: دکتر داداشم زنده موندههه ؟؟؟؟؟؟
دکتر: لطفا خون سردی خودتونو حفظ کنید آروم باشید عمل آقای کای با موافقیت تمام شد فقط باید چند روزی در بیمارستان بستری بشن
جیمین: ممنون
جیمین : اوففف بخیر گذشت وقتی کای باز سالم شد در مورد اون گروه ح*ر*و*م*ز*ا*د*ه
حرف میزنیم . ماشین رو روشن کردم رفتم طرف خونه یادم آمد ملیس هنوز توی اتاق هستش رفتم توی اتاق دیدم همونجوری خوابش برده یاد کارای که قرار بود باهاش بکنم افتادم واقعا من ی دیوانه بودم با زندگیم این کارو کردم رفتم برآید استایل بغلش کردم بردم روی تخت خودم گذاشتم خوردم رفتم پایین یادم افتاد چند روز بود که به جیون توجه نکردم رفتم توی اتاقش دیدم اونجاست
جیمین:جیون پسرم بیا بغل بابایی
جیون:, هوراااا امدمممم
جیمین:, بد از بغل کردن جیون باهام بازی کردیم و بردمش کلاس آمدم خونه رفتم توی اتاق خوردم لباسامو در آوردم فقط ی شلوار پوشیدم دیگه پیراهن نپوشیدم ملیس هنوز خواب بود رفتم بغلش کردم آوردم توی بغل خودم یکم تکون خورد اما بیدار نشدم
۲ساعت بعد....
ملیس/ویو
توی خواب بودم همینجوری انگاری منو به یه شوفاژ وصل کرده بودن نمیدونم به چی تکه داده بودم که انقدر گرم بود از خواب پریدم به پشتم نگا کردم دیدم جیمین منو بغل کرده اوففف بدنش چقدر گرم بوددد🥵🥵 چشمم خورد به سیس پک اوففففففف چه سیس پکای داشت
جیمین: چیه دلت میخواد؟
ملیس: ن ن نههه اصلا
ملیس:یهو روم خیمه زد۰۰۰۰۰
End👩🌾💜
Don't forget to like👩🌾💜
Send to your friends👩🌾💜
Save 💜👩🌾
دست خوشکلتو بزن روی دکمه لایک بیبم:)🕷️🧷
شرط:۳۰تا لایک 🥺🍓
۲۷تا کامنت🥺💜✨
بادی گارد: گروه (......),آقای کای رو ک ک کشتن۰۰۰۰۰۰
آنچه در پارت گذشته گذشت✨💕🦋
جیمین:, چیی؟؟ الان کای کجاستتتتتت؟؟؟؟؟
بادی گارد: توی سالن عمارت هستن
جیمین: بدو به اورژانس زنگ بزن بدوووووو
جیمین: بدو بدو رفتم توی سالن عمارت دیدم کای پر خونه رفتم سمتش
جیمین: کاییی کایییی چشماتو باز کن لعنتی کایییییییییییییییییی
بادی گارد: ارباب اورژانس آمد
جیمین: بگو بیان داخل بروووووو
بادی گارد: چشم ارباب
جیمین:. دیدم چندنفر آمدن کای رو بردن منم سریع با ماشین خودم رفتم دنبالشون
۴ساعت بعد۰۰۰۰۰۰⏱️✨
جیمین: کلافه دستی به موهام کشیدم که دکتر از اتاق عمل آمد بیرون ازش پرسیدم
جیمین: دکتر داداشم زنده موندههه ؟؟؟؟؟؟
دکتر: لطفا خون سردی خودتونو حفظ کنید آروم باشید عمل آقای کای با موافقیت تمام شد فقط باید چند روزی در بیمارستان بستری بشن
جیمین: ممنون
جیمین : اوففف بخیر گذشت وقتی کای باز سالم شد در مورد اون گروه ح*ر*و*م*ز*ا*د*ه
حرف میزنیم . ماشین رو روشن کردم رفتم طرف خونه یادم آمد ملیس هنوز توی اتاق هستش رفتم توی اتاق دیدم همونجوری خوابش برده یاد کارای که قرار بود باهاش بکنم افتادم واقعا من ی دیوانه بودم با زندگیم این کارو کردم رفتم برآید استایل بغلش کردم بردم روی تخت خودم گذاشتم خوردم رفتم پایین یادم افتاد چند روز بود که به جیون توجه نکردم رفتم توی اتاقش دیدم اونجاست
جیمین:جیون پسرم بیا بغل بابایی
جیون:, هوراااا امدمممم
جیمین:, بد از بغل کردن جیون باهام بازی کردیم و بردمش کلاس آمدم خونه رفتم توی اتاق خوردم لباسامو در آوردم فقط ی شلوار پوشیدم دیگه پیراهن نپوشیدم ملیس هنوز خواب بود رفتم بغلش کردم آوردم توی بغل خودم یکم تکون خورد اما بیدار نشدم
۲ساعت بعد....
ملیس/ویو
توی خواب بودم همینجوری انگاری منو به یه شوفاژ وصل کرده بودن نمیدونم به چی تکه داده بودم که انقدر گرم بود از خواب پریدم به پشتم نگا کردم دیدم جیمین منو بغل کرده اوففف بدنش چقدر گرم بوددد🥵🥵 چشمم خورد به سیس پک اوففففففف چه سیس پکای داشت
جیمین: چیه دلت میخواد؟
ملیس: ن ن نههه اصلا
ملیس:یهو روم خیمه زد۰۰۰۰۰
End👩🌾💜
Don't forget to like👩🌾💜
Send to your friends👩🌾💜
Save 💜👩🌾
دست خوشکلتو بزن روی دکمه لایک بیبم:)🕷️🧷
۱۶.۱k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.