این چنین راهیِ میخانه نشو....! می ترسم
این چنین راهیِ میخانه نشو....! می ترسم
ای دلِ شیفته ، دیوانه نشو....! می ترسم
مشکلی نیست اگر مستِ نگاهش بــاشی
لیک در بندِ دو پیمــــانه نشو ، می ترسم
نورِ شمعیست که از دور تمــــــــاشـــــــا دارد...!
بی خود ازخود شده،پروانه نشو می ترسم
با سرابی به بیابانِ عطش دل دادی؟؟؟
بی خرد ،بی سروسامانه نشو. می ترسم
آخرِ قصّه یِ مجنون به خـــدا لیلا نیست...!
با خودت این همه بیگــانه نشو ، می ترسم
سُفره ی عشق فریبی ست و شرابش زهـری..!
گرمِ این سفره ی شاهانه نشو،می ترسم
عارفانش همه دل خون شـده و حیرانند...!
بی سبب عارف و فرزانه نشو!می تـرسم
در کویری که نـدارد گل و ریحان ای دل
خاکِ آن بی ثمرست، دانه نشو می ترسـم
کامــرانی کن و از خیرِ رسیدن بـگذر...!
مستِ یک وعده ی رندانه نشو می ترسم....
ای دلِ شیفته ، دیوانه نشو....! می ترسم
مشکلی نیست اگر مستِ نگاهش بــاشی
لیک در بندِ دو پیمــــانه نشو ، می ترسم
نورِ شمعیست که از دور تمــــــــاشـــــــا دارد...!
بی خود ازخود شده،پروانه نشو می ترسم
با سرابی به بیابانِ عطش دل دادی؟؟؟
بی خرد ،بی سروسامانه نشو. می ترسم
آخرِ قصّه یِ مجنون به خـــدا لیلا نیست...!
با خودت این همه بیگــانه نشو ، می ترسم
سُفره ی عشق فریبی ست و شرابش زهـری..!
گرمِ این سفره ی شاهانه نشو،می ترسم
عارفانش همه دل خون شـده و حیرانند...!
بی سبب عارف و فرزانه نشو!می تـرسم
در کویری که نـدارد گل و ریحان ای دل
خاکِ آن بی ثمرست، دانه نشو می ترسـم
کامــرانی کن و از خیرِ رسیدن بـگذر...!
مستِ یک وعده ی رندانه نشو می ترسم....
۹۵۹
۲۴ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.