احمدشاملو:
احمدشاملو:
شنیده بودم قلب هرکس به اندازه ی مشت گره کرده اش است...
مشت می کنم....
وخیره می شوم به انگشت های گره خورده ام...
دستم رامی چرخانم ودورتادورش رانگاه می کنم...
چقدرکوچک ونحیف بایدباشدقلبم!
درعجبم ازاین کوچک نحیف!
که چه به روزم آورده!وقتی تنگ می شود...
می خواهم زمین وزمان رابهم بدوزم!وقتی می شکند...
چنگ می اندازدبه گلویم ونفس راسخت میکند...
وقتی که میخواهدونمی تواند...
موج موج اشک می فرستدسراغ چشمهایم...
درعجبم ازاین کوچک نحیف
شنیده بودم قلب هرکس به اندازه ی مشت گره کرده اش است...
مشت می کنم....
وخیره می شوم به انگشت های گره خورده ام...
دستم رامی چرخانم ودورتادورش رانگاه می کنم...
چقدرکوچک ونحیف بایدباشدقلبم!
درعجبم ازاین کوچک نحیف!
که چه به روزم آورده!وقتی تنگ می شود...
می خواهم زمین وزمان رابهم بدوزم!وقتی می شکند...
چنگ می اندازدبه گلویم ونفس راسخت میکند...
وقتی که میخواهدونمی تواند...
موج موج اشک می فرستدسراغ چشمهایم...
درعجبم ازاین کوچک نحیف
۱.۲k
۲۶ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.