نوشته خودم معمولا شعرامو به اشتراک نمیزارم این یکی رو گذا
نوشته خودم معمولا شعرامو به اشتراک نمیزارم این یکی رو گذاشتم بخونید
بی هوا باید رفت
تا خودِ عرشِ خدا باید رفت
آنقَدَر رفت که دیگر
نَرَوی راه دگر
نکنی هیچکسی را تو دِگَر خونِ جگر
نکنی ظلم به رفتارِ پدر
نکشد آه ز دستت مادر
تا هوا از نفست شاد شود
خانه از لطف تو آباد شود
تا غم از خنده ی شیرینِ تو غمباد شود
تا زمین از قدمت شاد و سر افراز شود
سبز و آباد شود
همه جا نام خدا یاد شود
عشق، آزاد شود
کودکی درد نبیند
زِ فقرِ پدرش
پدری ظلم نگیرد
به جان پسرش
نزند هیچکسی
فکر خبیثی به سرش
که جهان را به تب و خون و غم الوده کند
جز خدا نیست کسی تا دلت اسوده کند
همه جا عشق به پایت ریزند
که جهان بی من و تو ما نشود
غنچه با ظلم و ستم وا نشود
عشق پیدا نشود
همگی پنجره ای رو به خدا باز کنیم
عشق آغاز کنیم
تا پر از شوق و پر از نور
به عرشِ ملکوتش همه پرواز کنیم
شاعر : احمد
بی هوا باید رفت
تا خودِ عرشِ خدا باید رفت
آنقَدَر رفت که دیگر
نَرَوی راه دگر
نکنی هیچکسی را تو دِگَر خونِ جگر
نکنی ظلم به رفتارِ پدر
نکشد آه ز دستت مادر
تا هوا از نفست شاد شود
خانه از لطف تو آباد شود
تا غم از خنده ی شیرینِ تو غمباد شود
تا زمین از قدمت شاد و سر افراز شود
سبز و آباد شود
همه جا نام خدا یاد شود
عشق، آزاد شود
کودکی درد نبیند
زِ فقرِ پدرش
پدری ظلم نگیرد
به جان پسرش
نزند هیچکسی
فکر خبیثی به سرش
که جهان را به تب و خون و غم الوده کند
جز خدا نیست کسی تا دلت اسوده کند
همه جا عشق به پایت ریزند
که جهان بی من و تو ما نشود
غنچه با ظلم و ستم وا نشود
عشق پیدا نشود
همگی پنجره ای رو به خدا باز کنیم
عشق آغاز کنیم
تا پر از شوق و پر از نور
به عرشِ ملکوتش همه پرواز کنیم
شاعر : احمد
۲.۱k
۲۷ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.