مال من باش 𝙱𝙴 𝙼𝙸𝙽𝙴 𝒫𝒜ℛ𝒯 ۵
«چندروز بعد»
ا.ت ویو
دوباره اون دختره اومده بود اینجا و هی برا کوک عشوه میریخت
فک میکرد من خدمتکارم و همش اذیتم میکرد
+(تو ذهنش:اه اه حالم الان بد میشه)
«ددی میخوامت(لبخند حال بهم زن)
_ودف چیمیگی برو گمشوووووو
گوشیمو گرفتم و رفتم سمت پله ها
+با اجازه من میرم تو اتاقم
«به کجا چنین شتابان؟
+اتاقم
«وایسا تو نمیتونی بری کی کارامونو بکنه؟!
+نگفتم میخوام برم اونور دنیا که!
«چه پررو!
+دخترهی حال بهم زن(آروم)
«کوک اصلا چرا گذاشتی خدمتکارت گوشی بیاره اینجا؟
_اینش به تو ربطی نداره
+اهههه دختره چندش گاو گوسفند گوساله سوسخل یابوی عوضیِ ه.رزه حالم ازش بهم میخورههههههههدسنسامسمسنسدپطتستینژن(تو ذهنش)
رفتم تو اتاقم یکم با گوشیم ور رفتم و خوابم برد
«ساعت ۲ شب»
رفتم از آشپزخونه آب بیارم که دیدم کوک و جینا دارن اهم اهم میکنن
دلم شکست...سریع برگشتم تو اتاقم و تا صبح بی صدا گریه کردم
+باورم نمیشه کوک با اون حرومزاده رابطه داره...
+اههههههه فک میکردم یکی پیدا شد که واقعا دوسم داره اما با کسی که خودش گفت ه.رزس رابطه داره!
+آقای جئون
«صبح»
کوک ویو
رفتم تو اتاق ا.ت و دیدم که داره گریه میکنه(منی که بالای دوساله اشک نریختم☠️💨)
_ا.ت چیشده
+به من نزدیک نشو عوضیییییییی (جیغ)
_ا.ت چته!؟
+تو..با اون...رابطه..داشتی!
یهو همچیو یادم اومد
_ا.ت باور کن تقصیر من نبود اون توی قهوهم قرص تحریک کننده ریخته بود!
+انتظار داری باور کنم؟
_ا.ت منو ببخش...
رفتم رو تخت(مرگ بر ذهن منحرف) و محکم بغلش کردم
_منو ببخش...(گریه)
+باشه...باشه بخشیدمت قول میدی دیگه ازین کارا نکنی؟
_هوم،قول(بازم گریه☠️)
+عهههههههههه بسه دیگه انقد آبغوره نگیر
_اوکی،،بیا بریم صبحونه بخوریم
+بریم
+فقط یچیزی
_جان؟
+جینا هنوز اینجاست؟
_متاسفانه بله
+ایشششششششش
«ددییییییییییییییییییییییی(میپره بغل کوک)
«واسا ببینم چرا دست اون خدمتکاره رو گرفتی
_اون خدمتکار نیست که یابو!
«پس کیه؟
_دوست دخترم
«ودففففف ولی تو با من رابطه داشتییییی تو منو دوست داشتییییی
_من هیچوقت تورو دوست نداشتم.
«ایشششششششش
_تویه ه.رزه ای،از خونه من برو بیرون
«چی داری میگی ددی من تاحالا به هیچکس ندادم!
_فکمیکنی من نمیدونم؟اگه اولین بار بود خ.ون میومد بدبخت!
«(با گریه سگی از عمارت میره بیرون)
+کوکیا خیلی تند باهاش رفتار کردی ها!
_حقش بود
_اینارو ولش بیا بریم غذا درست کنیم بخوریم
+اوکی
«تو آشپزخونه»
ا.ت داشت یچی خورد میکرد که چاقو از دستش افتاد
+آخ
_ا.ت چیشده خوبی؟(با نگرانی سریع میره سمتش)
______________________________________________________
یاع فشار بخورید^^
ا.ت ویو
دوباره اون دختره اومده بود اینجا و هی برا کوک عشوه میریخت
فک میکرد من خدمتکارم و همش اذیتم میکرد
+(تو ذهنش:اه اه حالم الان بد میشه)
«ددی میخوامت(لبخند حال بهم زن)
_ودف چیمیگی برو گمشوووووو
گوشیمو گرفتم و رفتم سمت پله ها
+با اجازه من میرم تو اتاقم
«به کجا چنین شتابان؟
+اتاقم
«وایسا تو نمیتونی بری کی کارامونو بکنه؟!
+نگفتم میخوام برم اونور دنیا که!
«چه پررو!
+دخترهی حال بهم زن(آروم)
«کوک اصلا چرا گذاشتی خدمتکارت گوشی بیاره اینجا؟
_اینش به تو ربطی نداره
+اهههه دختره چندش گاو گوسفند گوساله سوسخل یابوی عوضیِ ه.رزه حالم ازش بهم میخورههههههههدسنسامسمسنسدپطتستینژن(تو ذهنش)
رفتم تو اتاقم یکم با گوشیم ور رفتم و خوابم برد
«ساعت ۲ شب»
رفتم از آشپزخونه آب بیارم که دیدم کوک و جینا دارن اهم اهم میکنن
دلم شکست...سریع برگشتم تو اتاقم و تا صبح بی صدا گریه کردم
+باورم نمیشه کوک با اون حرومزاده رابطه داره...
+اههههههه فک میکردم یکی پیدا شد که واقعا دوسم داره اما با کسی که خودش گفت ه.رزس رابطه داره!
+آقای جئون
«صبح»
کوک ویو
رفتم تو اتاق ا.ت و دیدم که داره گریه میکنه(منی که بالای دوساله اشک نریختم☠️💨)
_ا.ت چیشده
+به من نزدیک نشو عوضیییییییی (جیغ)
_ا.ت چته!؟
+تو..با اون...رابطه..داشتی!
یهو همچیو یادم اومد
_ا.ت باور کن تقصیر من نبود اون توی قهوهم قرص تحریک کننده ریخته بود!
+انتظار داری باور کنم؟
_ا.ت منو ببخش...
رفتم رو تخت(مرگ بر ذهن منحرف) و محکم بغلش کردم
_منو ببخش...(گریه)
+باشه...باشه بخشیدمت قول میدی دیگه ازین کارا نکنی؟
_هوم،قول(بازم گریه☠️)
+عهههههههههه بسه دیگه انقد آبغوره نگیر
_اوکی،،بیا بریم صبحونه بخوریم
+بریم
+فقط یچیزی
_جان؟
+جینا هنوز اینجاست؟
_متاسفانه بله
+ایشششششششش
«ددییییییییییییییییییییییی(میپره بغل کوک)
«واسا ببینم چرا دست اون خدمتکاره رو گرفتی
_اون خدمتکار نیست که یابو!
«پس کیه؟
_دوست دخترم
«ودففففف ولی تو با من رابطه داشتییییی تو منو دوست داشتییییی
_من هیچوقت تورو دوست نداشتم.
«ایشششششششش
_تویه ه.رزه ای،از خونه من برو بیرون
«چی داری میگی ددی من تاحالا به هیچکس ندادم!
_فکمیکنی من نمیدونم؟اگه اولین بار بود خ.ون میومد بدبخت!
«(با گریه سگی از عمارت میره بیرون)
+کوکیا خیلی تند باهاش رفتار کردی ها!
_حقش بود
_اینارو ولش بیا بریم غذا درست کنیم بخوریم
+اوکی
«تو آشپزخونه»
ا.ت داشت یچی خورد میکرد که چاقو از دستش افتاد
+آخ
_ا.ت چیشده خوبی؟(با نگرانی سریع میره سمتش)
______________________________________________________
یاع فشار بخورید^^
۷.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.