من همانم...
من همانم...
دختری که برای داشتنت تمام شب را بیدار می ماند...
و با تویی که "نیستی "حرف میزد...
دختری که...
زانو میزد لبه ی تختش...
چشمانش را می بندد...
و تنها آرزویش را
برای هزارمین بار به خدا یاد آور می شود...
و خدا هم
مثل همیشه لبخند میزند...
از اینکه
تو
آرزوی همیشگی من بودی...
دختری که برای داشتنت تمام شب را بیدار می ماند...
و با تویی که "نیستی "حرف میزد...
دختری که...
زانو میزد لبه ی تختش...
چشمانش را می بندد...
و تنها آرزویش را
برای هزارمین بار به خدا یاد آور می شود...
و خدا هم
مثل همیشه لبخند میزند...
از اینکه
تو
آرزوی همیشگی من بودی...
۶۸۵
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.