رز های وحشی 🇰🇷 ( پارت۱۸) این یکی شرط داره 🙃 لایک : ۵ کام:۶
هان سون جون با قیافه درهم به ام جو کیونگ نگاهی انداخت که یکباره در اتاق باز شد و سه جه اون وارد اتاق شد 😶
_ های، خوبی خیلی دلم می خواست ببینمت. سلام هانسونجون امم ببخشید من پشت در فالگوش ایستاده بودم که فهمیدم اون فراموشی گرفته من متاسفم 😔 امیدوارم بتونه تا چند روز دیگه همه چیز را یادش بیاد .......
هان سون جون _اینجا چکار میکنی .حالا که اومدی نمیشه کاریش کرد..و اون وقت چطوری می خواد یادش بیاد 😐
_ با کمی حرف زدن
_ اها یعنی به همین سادگی میشه به نظرت
ام جو کیونگ :اوه بچه ها الان هم دارین تویع این وضعیت دعوا میکنین اره .. من امشب اینجا هستم تو 👈 هان سون جون برو خونه استراحت کن و تو👈سه جه اون میری چند وسایل برای من میاری ( با خشم و عصبانیت)
پسرا _باشه
هان سون جون رفت پیش جیان سون و : عزیز دلم من دارم میرم خونه .استراحت کن تا خوب بشی( مگه فراموشی با استرحت خوب میشه🤭)
همه که از اتاق بیرون رفتند .ام جو کیونگ یک امپولی
_ های، خوبی خیلی دلم می خواست ببینمت. سلام هانسونجون امم ببخشید من پشت در فالگوش ایستاده بودم که فهمیدم اون فراموشی گرفته من متاسفم 😔 امیدوارم بتونه تا چند روز دیگه همه چیز را یادش بیاد .......
هان سون جون _اینجا چکار میکنی .حالا که اومدی نمیشه کاریش کرد..و اون وقت چطوری می خواد یادش بیاد 😐
_ با کمی حرف زدن
_ اها یعنی به همین سادگی میشه به نظرت
ام جو کیونگ :اوه بچه ها الان هم دارین تویع این وضعیت دعوا میکنین اره .. من امشب اینجا هستم تو 👈 هان سون جون برو خونه استراحت کن و تو👈سه جه اون میری چند وسایل برای من میاری ( با خشم و عصبانیت)
پسرا _باشه
هان سون جون رفت پیش جیان سون و : عزیز دلم من دارم میرم خونه .استراحت کن تا خوب بشی( مگه فراموشی با استرحت خوب میشه🤭)
همه که از اتاق بیرون رفتند .ام جو کیونگ یک امپولی
۲.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.