فردا صبح ا.ت ویو
فردا صبح ا.ت ویو
با ارباب رفتیم تا من آزمایش خون بدم
موقعی سوزن آورد یکم ترسیدم ولی دکتر آروم زد بعد از اون رفتیم عمارت الی اومد پیشم
لیا: ا.ت چرا بهم نگفتی بیماری قلبی داری.
آ.ت: ولم کن حال ندارم
جین: تازه اولشه که از دست ما فرار میکنید آره وایسا یه درسی بهتون بدیم که دیگه فکر فرار به سرتون نزنه
ات : گیگیگیگیگیگ
یونگی: خیلی پرو هستی کاری نکن که پشیمون بشی دختره ی هرزه
ا.ت:چی میگی تو
یونگی:حال ندارم
ا.ت: آقای مین یونگی هرزه اون دوست دخترت که معلوم نیست الان کدوم گوریه
یونگی: ببند دهنتو(داد)
ا.ت:نبندم چیکار میکنی(داد)
یونگی: یه کاری...
جین: بسه(عربده)
ات: حالم از همه تو بهم میخوره(با بغض)
یونگی ویو
نمیدونم چم شد که باهاش اینطوری رفتار کردم من بهش حس دارم اما نه من دوست دختر دارم موقعی گفت هرزه دوست دخترت سرش داد زدم ولی دروغم نمیگفت یه هفته اس از دوست دخترم خبری نیست هه
ا.ت بغض کرد و بدو بدو رفت بیرون تو حیاط عمارت
با ارباب رفتیم تا من آزمایش خون بدم
موقعی سوزن آورد یکم ترسیدم ولی دکتر آروم زد بعد از اون رفتیم عمارت الی اومد پیشم
لیا: ا.ت چرا بهم نگفتی بیماری قلبی داری.
آ.ت: ولم کن حال ندارم
جین: تازه اولشه که از دست ما فرار میکنید آره وایسا یه درسی بهتون بدیم که دیگه فکر فرار به سرتون نزنه
ات : گیگیگیگیگیگ
یونگی: خیلی پرو هستی کاری نکن که پشیمون بشی دختره ی هرزه
ا.ت:چی میگی تو
یونگی:حال ندارم
ا.ت: آقای مین یونگی هرزه اون دوست دخترت که معلوم نیست الان کدوم گوریه
یونگی: ببند دهنتو(داد)
ا.ت:نبندم چیکار میکنی(داد)
یونگی: یه کاری...
جین: بسه(عربده)
ات: حالم از همه تو بهم میخوره(با بغض)
یونگی ویو
نمیدونم چم شد که باهاش اینطوری رفتار کردم من بهش حس دارم اما نه من دوست دختر دارم موقعی گفت هرزه دوست دخترت سرش داد زدم ولی دروغم نمیگفت یه هفته اس از دوست دخترم خبری نیست هه
ا.ت بغض کرد و بدو بدو رفت بیرون تو حیاط عمارت
۶.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.