فقط برای تو p36
(یونا)
پماد زد و تموم شد ...نایول و از بغل هانا برداشت و رفت رو مبل نشست...
نایول تو بغلش بود و داشت نازش میکرد.....
+هی هانا خانم...دیدی گفتم دوستت داره؟
×اوهوم....ولی من لیاقتشو ندارم...
+هانا...کافیه...ما دیگه داریم میریم...حواست به خودت باشه ها....
×خداحافظ..زحمت کشیدی...
+قربونت برم من...
ته و نایول پاشید بریم...
_بریم...
×صبر کن لباسای نایول و بدم...
نایول رفت طبقه بالا لباسای نایولو بیاره...
+هی جیمین...فک نکن این دختر بی صاحابه ...حق نداری روش دست بلند کنی..
@خیالت راحت..
هانا اومد و لباسارو بهم داد و رفتیم سمت خونمون......
(ویو خونه مامان بابای یونا)
@ها...هانا...
×بله؟
@ب..ببخشید دست خودم نبود..
×هه...
و از پله ها رفت بالا...
@نچ...حالا چیکار کنم؟
(بعد از نیم ساعت...)جیمین با شنیدن صدای چمدون از بالای پله ها،سرشو بر میگردونه...
@کجا؟؟....
×می..میخوام برم خونه پدرم... بابت کتت معذرت میخوام...
هانا میره سمت در که بره بیرون و با صدای جیمین متوقف میشه...
@تو از این خونه بیرون نمیری...
×من دیگه نمیخوام پیش تو باشم..
@چی؟
×من میخوام برم..(بغض)
@تو از این خونه بیرون نمیری(داد)
یه داد محکم زد که با دادش خونه لرزید و بغض منم با صدا ترکید....
×جیمین ....من ...من لیاقت تو رو ندارم(گریه)
میخوام ازت جدا شم....
@گریه نکن...حوصله گریه ها تو ندارم تو از این خونه بیرون نمیری....
×چرا....
@چون دوستت دارم...به چه زبونی بگم(داد بغض)
×هق هق..
جیمین چمدون هانا و میگیره و میزاره طبقه بالا تو اتاقشون.......
از طبقه بالا میاد پایین که هانا رو میبینه نشسته رو مبل و داره گریه میکنه....میره کنارش میشینه...بغلش میکنه و دستشو میکشه رو موهای هانا...
چند دقیقه ای تو این حالت بودند....هانا هم دیگه آروم میشه
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
این قسمت..جیمین احساسی میشود..🥲
پماد زد و تموم شد ...نایول و از بغل هانا برداشت و رفت رو مبل نشست...
نایول تو بغلش بود و داشت نازش میکرد.....
+هی هانا خانم...دیدی گفتم دوستت داره؟
×اوهوم....ولی من لیاقتشو ندارم...
+هانا...کافیه...ما دیگه داریم میریم...حواست به خودت باشه ها....
×خداحافظ..زحمت کشیدی...
+قربونت برم من...
ته و نایول پاشید بریم...
_بریم...
×صبر کن لباسای نایول و بدم...
نایول رفت طبقه بالا لباسای نایولو بیاره...
+هی جیمین...فک نکن این دختر بی صاحابه ...حق نداری روش دست بلند کنی..
@خیالت راحت..
هانا اومد و لباسارو بهم داد و رفتیم سمت خونمون......
(ویو خونه مامان بابای یونا)
@ها...هانا...
×بله؟
@ب..ببخشید دست خودم نبود..
×هه...
و از پله ها رفت بالا...
@نچ...حالا چیکار کنم؟
(بعد از نیم ساعت...)جیمین با شنیدن صدای چمدون از بالای پله ها،سرشو بر میگردونه...
@کجا؟؟....
×می..میخوام برم خونه پدرم... بابت کتت معذرت میخوام...
هانا میره سمت در که بره بیرون و با صدای جیمین متوقف میشه...
@تو از این خونه بیرون نمیری...
×من دیگه نمیخوام پیش تو باشم..
@چی؟
×من میخوام برم..(بغض)
@تو از این خونه بیرون نمیری(داد)
یه داد محکم زد که با دادش خونه لرزید و بغض منم با صدا ترکید....
×جیمین ....من ...من لیاقت تو رو ندارم(گریه)
میخوام ازت جدا شم....
@گریه نکن...حوصله گریه ها تو ندارم تو از این خونه بیرون نمیری....
×چرا....
@چون دوستت دارم...به چه زبونی بگم(داد بغض)
×هق هق..
جیمین چمدون هانا و میگیره و میزاره طبقه بالا تو اتاقشون.......
از طبقه بالا میاد پایین که هانا رو میبینه نشسته رو مبل و داره گریه میکنه....میره کنارش میشینه...بغلش میکنه و دستشو میکشه رو موهای هانا...
چند دقیقه ای تو این حالت بودند....هانا هم دیگه آروم میشه
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
این قسمت..جیمین احساسی میشود..🥲
۱۶.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.