من در حال خودم بودم
من در حال خودم بودم
و خیابان در سکوت بعد از ظهر اردیبهشتش غرق
نمیدانم چه شد ؟!
چشمم باز ،رفت به سویش
و ذوقی بی پایان از عمق دل
و دویدنی از سر شوق .
باز هم همان خیابان
و همان چشمک همیشگی
دستش را گرفتم و با خود همراهش کردم .
او آفریده شده بود برای من
برای من ک در دل ارزویی کنم و او را فوت
تا برود به اوج آبی بیکران
گفتم برو
برو و خوشبختی را به دست همه برسان
گفتم برو ک رسالتت تمام شدنی نیست
تو تا ابد پیام رسان عشقی...
اورفت و تنها
قامت سبزش را در دستم جا گذاشت
تا قامتم سبز بماند ...
قاصدک ها تا ابد پیام رسان عشقند ...
متن از خودم ..
آسیه غیور :-)
و خیابان در سکوت بعد از ظهر اردیبهشتش غرق
نمیدانم چه شد ؟!
چشمم باز ،رفت به سویش
و ذوقی بی پایان از عمق دل
و دویدنی از سر شوق .
باز هم همان خیابان
و همان چشمک همیشگی
دستش را گرفتم و با خود همراهش کردم .
او آفریده شده بود برای من
برای من ک در دل ارزویی کنم و او را فوت
تا برود به اوج آبی بیکران
گفتم برو
برو و خوشبختی را به دست همه برسان
گفتم برو ک رسالتت تمام شدنی نیست
تو تا ابد پیام رسان عشقی...
اورفت و تنها
قامت سبزش را در دستم جا گذاشت
تا قامتم سبز بماند ...
قاصدک ها تا ابد پیام رسان عشقند ...
متن از خودم ..
آسیه غیور :-)
۵۶۵
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.