اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت_113
ازم روگرفت وچشماش وبست باصدای گرفته غزل از پناه فاصله گرفتم:
_پناه خواهرم خوبی؟
بی حال لبخندی زد وگفت:
_اره قربونت برم...من خوبم گریه نکن
نگاهی بهشون کردم وگفتم:
_من میرم ومیام
قبل ازاینکه چیزی بگن دروبازکردم وازاتاق بیرون اومدم وخواستم دروببندم که غزل گفت:
_من که میدونم بخاطر عادت ماهیانت ازحال رفتی
_چیزی که به استادسلطانی نگفتی؟
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_114
_نه نگفتم خرم مگه...دکترهم وقتی دید اون هست چیزی نگفت
_خداروشکر
لبخندی زدم وزمزمه کردم:
_ازدست تو پناه
ازبیمارستان زدم بیرون وسوارماشینم شدم واستارت زدم وتوخیابون داشتم بی هدف میچرخیدم بادیدن جکرگی ماشین وپارک کردم وپیاده شدم ورفتم سمت جکرگی که برای پناه جگربخرم داشتم از مغازه بیرون میومدم که گوشیم زنگ خورد بدونه توجه بهش چیزایی که خریدم وگذاشتم توماشینم ونشستم پشت فرمون وگوشیم و ازتوجیبم برداشتم وبه تماسی که گرفته شده بودنگاه کردم بادیدن اسم محمد سریع شمارموگرفتم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت_113
ازم روگرفت وچشماش وبست باصدای گرفته غزل از پناه فاصله گرفتم:
_پناه خواهرم خوبی؟
بی حال لبخندی زد وگفت:
_اره قربونت برم...من خوبم گریه نکن
نگاهی بهشون کردم وگفتم:
_من میرم ومیام
قبل ازاینکه چیزی بگن دروبازکردم وازاتاق بیرون اومدم وخواستم دروببندم که غزل گفت:
_من که میدونم بخاطر عادت ماهیانت ازحال رفتی
_چیزی که به استادسلطانی نگفتی؟
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_114
_نه نگفتم خرم مگه...دکترهم وقتی دید اون هست چیزی نگفت
_خداروشکر
لبخندی زدم وزمزمه کردم:
_ازدست تو پناه
ازبیمارستان زدم بیرون وسوارماشینم شدم واستارت زدم وتوخیابون داشتم بی هدف میچرخیدم بادیدن جکرگی ماشین وپارک کردم وپیاده شدم ورفتم سمت جکرگی که برای پناه جگربخرم داشتم از مغازه بیرون میومدم که گوشیم زنگ خورد بدونه توجه بهش چیزایی که خریدم وگذاشتم توماشینم ونشستم پشت فرمون وگوشیم و ازتوجیبم برداشتم وبه تماسی که گرفته شده بودنگاه کردم بادیدن اسم محمد سریع شمارموگرفتم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۱.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.