p:6🙂
p:6🙂
با سون تاگ توی حیاط حرف زدیم بعد تقریبا یک ساعت و نیم برگشتم توی اتاقم سمت تخت رفتم
و نشستم
نگاهم به لبتاپ افتاد دکتر چانگ بهم گفته بود که اگه زودتر اتفاقات و بنویسم زودتر میتونم مرخص بشم لبتاپ و برداشتم و گذاشتم روی میز
************
-آآآآ...خسته شدم کی میرسیم
ته:چیزی نمونده یکم دی.....
جیمین:چی شد
ته:ماشین خاموش شد
چند بار سعی کرد ماشین و روشن کنه ولی نشد
نامجون:بیخیال بچه ها نزدیکای شبه اگه کم مونده بیاین پیاده بریم
همه سری به نشونه اره تکون دادن و وسایلا و برداشتن
توی راه کلی حرف زدیم خندیدیم و...و بلاخره رسیدیم به اون خونه
نگاهی به اطرافم کردم و گفتم:واییی..مثل فیلم ترسناکا میمونه
به طرف خونه رفتیم و ته در و با کلید باز کرد
خونه تاریک بود و چیزی دیده نمیشد
چراغ قوه توی دستم و روشن کردم دنبال پریز
برق کشتم(پریز درسته؟)با دیدن پریز برق دستم و گذاشتم روش و روشنش کردم با اینکه مدت ها این خونه خالی بوده هنوزم برق داشت عجیبه
جیهوپ:جیخخخخخخخخخخخ
یونگی:جیخخخخ....چته ترسیدم
جیهوپ با دست لرزون جایی و نشون داد با دیدن اون اسکلت تقریبا هممون بهم چسبیدیم که در با صدای بدی بهم خورد هممون بیشتر بهم چسبیدیم
یونگی:بچه ها.....من پشیمونم بیاین ازینجا بریم
بقیه بچه هام سری به معنای اره تکون دادن
نامجون:ته اینجا کسی زندگی نمیکنه
ته:چرا ولی یه ¹⁰ دقیقه ای طول میکشه تا بخوای بری
نامجون:عیبی نداره بیاین فعلا ازاینجا بریم چون واقعا احساس بدی دارم
همگی به سمت در رفتیم ولی.........
اون پارت یکم کم بود ببخشید ولی این پارت و زیاد نوشتم🙂
شرایط پارت بعدی
۷ لایک
۷ کامنت
با سون تاگ توی حیاط حرف زدیم بعد تقریبا یک ساعت و نیم برگشتم توی اتاقم سمت تخت رفتم
و نشستم
نگاهم به لبتاپ افتاد دکتر چانگ بهم گفته بود که اگه زودتر اتفاقات و بنویسم زودتر میتونم مرخص بشم لبتاپ و برداشتم و گذاشتم روی میز
************
-آآآآ...خسته شدم کی میرسیم
ته:چیزی نمونده یکم دی.....
جیمین:چی شد
ته:ماشین خاموش شد
چند بار سعی کرد ماشین و روشن کنه ولی نشد
نامجون:بیخیال بچه ها نزدیکای شبه اگه کم مونده بیاین پیاده بریم
همه سری به نشونه اره تکون دادن و وسایلا و برداشتن
توی راه کلی حرف زدیم خندیدیم و...و بلاخره رسیدیم به اون خونه
نگاهی به اطرافم کردم و گفتم:واییی..مثل فیلم ترسناکا میمونه
به طرف خونه رفتیم و ته در و با کلید باز کرد
خونه تاریک بود و چیزی دیده نمیشد
چراغ قوه توی دستم و روشن کردم دنبال پریز
برق کشتم(پریز درسته؟)با دیدن پریز برق دستم و گذاشتم روش و روشنش کردم با اینکه مدت ها این خونه خالی بوده هنوزم برق داشت عجیبه
جیهوپ:جیخخخخخخخخخخخ
یونگی:جیخخخخ....چته ترسیدم
جیهوپ با دست لرزون جایی و نشون داد با دیدن اون اسکلت تقریبا هممون بهم چسبیدیم که در با صدای بدی بهم خورد هممون بیشتر بهم چسبیدیم
یونگی:بچه ها.....من پشیمونم بیاین ازینجا بریم
بقیه بچه هام سری به معنای اره تکون دادن
نامجون:ته اینجا کسی زندگی نمیکنه
ته:چرا ولی یه ¹⁰ دقیقه ای طول میکشه تا بخوای بری
نامجون:عیبی نداره بیاین فعلا ازاینجا بریم چون واقعا احساس بدی دارم
همگی به سمت در رفتیم ولی.........
اون پارت یکم کم بود ببخشید ولی این پارت و زیاد نوشتم🙂
شرایط پارت بعدی
۷ لایک
۷ کامنت
۴.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.