سناریو :}
درخواستی..
وقتی برادر ناتنیتن و تو سن زیادی نداری و اونا روت کراش میزنن مامانت بهت معرفیشون میکنه و تو میگی میرم پیش برادرم بمونم بهتره از این که پیش اینا بمونم ... ( نفسم گرفت 😤
نامی : *هیچی نمیگه ولی ناراحت میشه*
جین : بزارین راحت باشه...💔
شوگا : اسمتو بهم نگفتی دختره...
جیمین : میتونستیم باهم خوب باشیم ولی...💓
هوسوک : منم باید اینطوری رفتار میکردم ؟!
ته : به جهنممممم
کوک : *یهو میگیرت و میچسبونت به دیوارو آره دیگه بوست میکنه*
ببخشید اگه خوشتون نیومد چون واقعا نوضوع سختی بود...
وقتی برادر ناتنیتن و تو سن زیادی نداری و اونا روت کراش میزنن مامانت بهت معرفیشون میکنه و تو میگی میرم پیش برادرم بمونم بهتره از این که پیش اینا بمونم ... ( نفسم گرفت 😤
نامی : *هیچی نمیگه ولی ناراحت میشه*
جین : بزارین راحت باشه...💔
شوگا : اسمتو بهم نگفتی دختره...
جیمین : میتونستیم باهم خوب باشیم ولی...💓
هوسوک : منم باید اینطوری رفتار میکردم ؟!
ته : به جهنممممم
کوک : *یهو میگیرت و میچسبونت به دیوارو آره دیگه بوست میکنه*
ببخشید اگه خوشتون نیومد چون واقعا نوضوع سختی بود...
۷.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.