چشمان خمار تو پارت هشت
#_چشمان_خمار_تو #پارت_هشت
بعد خوردن غذا خوابید! هفته شلوغی داشت، فارغالتحصیل شده بود اما شغل مناسبی نداشت...ینی سراغشو نگرفته بود...تقریبا یکسال توی شرکت پدرش در آمریکا کار میکرد...بخاطر دعوایی ک بین خودشو خانوادهاش افتاد تصمیم گرفت از اونجا دور شه و توی زادگاهش پناه ببره...
فعلا ب درخواست پدرش ی هفته رو جایگزین پدرش هست تا ب کارای شرکت و جلسات برسه!
رشته ای که خونده و بهش علاقه زیادی داره تولید بازی های هوشمند هست! گیم! طراحی گیم! توی افکارش کلی بازی طراحی کرده و دوست داره ب واقعیت برسونتش! درسته خانواده ثروت مندی هستن و اون میتونه در آینده جایگزین پدرش بشه و زندگی راحت و بدون سختی داشته باشه...
از ترید کردن هم خوشش میاد اما نمیتونه بهش اعتماد کنه..
امسال قراره تو سئول توی شرکت ساخت بازی های هوشمند کارآموز بشه...و کار و کاسبی خودشو شروع کنه!
هوش اقتصادیش ب پدرش رفته و خوب از میتونه جلسات...سهام شرکت...تعادل خرید فروش..و هرچی ک مربوط ب شرکت میشه سر دربیاره..
...
صبح شد و پدر جونگکوک ۵ صبح از خونه بسمت فرودگاه رفته بود...
جونگکوک و جوکیونگ و م.ج سر میز صبحانه نشسته بودن و مشغول بودن...
ساعت ۷ و نیم بود!
_کله صبی میخوای کجا بری؟
×میرم افتتاحیه برند مورد علاقم ببینم!
م.ج: دمنوش میخورین بیارم؟
×-نه
_۱۷ سالته نمیخوای ی کاری کنی کلاسی چیزی بری؟ فقط بخور بخواب؟؟
×گگگگگگ
_باشه...فقط مسخره کن..
×نمیخوام خب!!
_بقیه هم سن و سالات درس میخونن کلاس میرن کلی هدف دارن...بعد جناب عالی...
×اونا دوستپسرم دارن!
_چی؟ ی بار دیگه بگو...
×اه..
_توهم دوستپسر داری.! هه..
×مامان نگاش کننننننننن
م.ج: جونگکوک! حواست ب خودت باشه
×گگگگگ
_همه نمره هات"F" خجالت نمیکشی؟
×مامان منو تحدید میکنهههههه
م.ج: جونگکوک! مث بابات هی غر نزن!
_پدر چی از دست شما دوتا میکشه نمیدونم...
×بهتره ندونی! فکر کرده کیه...
_باشه جوکیونگ...من ک میدونم دوستپسر داری...
م.ج: چییی؟ ججونگگوک...
×به...بابا گفتی؟؟
_دوست داری، بگم؟
م.ج: جونگکوک!
_حالا..این کصخل کی هست؟
×اوپاااا *بغض
_اوپا و مرگ!
م.ج: جونگکوک تو کاری نداشته باش!
_بابا از منم تیز تره! مطمئنم میدونه..
×اوپاااااا *گریه
م.ج: تو از کجا میدونی ک بابات میدونه؟ خودم باهاش صحبت میکنم!
_مگه میشه بچشو نشناسه؟ اونم بچه خرابی مث تو رو!
م.ج: جونگکوک! داری زیادی زبون میریزی!!
× *گریه
❌اصکی ممنوع❌
بعد خوردن غذا خوابید! هفته شلوغی داشت، فارغالتحصیل شده بود اما شغل مناسبی نداشت...ینی سراغشو نگرفته بود...تقریبا یکسال توی شرکت پدرش در آمریکا کار میکرد...بخاطر دعوایی ک بین خودشو خانوادهاش افتاد تصمیم گرفت از اونجا دور شه و توی زادگاهش پناه ببره...
فعلا ب درخواست پدرش ی هفته رو جایگزین پدرش هست تا ب کارای شرکت و جلسات برسه!
رشته ای که خونده و بهش علاقه زیادی داره تولید بازی های هوشمند هست! گیم! طراحی گیم! توی افکارش کلی بازی طراحی کرده و دوست داره ب واقعیت برسونتش! درسته خانواده ثروت مندی هستن و اون میتونه در آینده جایگزین پدرش بشه و زندگی راحت و بدون سختی داشته باشه...
از ترید کردن هم خوشش میاد اما نمیتونه بهش اعتماد کنه..
امسال قراره تو سئول توی شرکت ساخت بازی های هوشمند کارآموز بشه...و کار و کاسبی خودشو شروع کنه!
هوش اقتصادیش ب پدرش رفته و خوب از میتونه جلسات...سهام شرکت...تعادل خرید فروش..و هرچی ک مربوط ب شرکت میشه سر دربیاره..
...
صبح شد و پدر جونگکوک ۵ صبح از خونه بسمت فرودگاه رفته بود...
جونگکوک و جوکیونگ و م.ج سر میز صبحانه نشسته بودن و مشغول بودن...
ساعت ۷ و نیم بود!
_کله صبی میخوای کجا بری؟
×میرم افتتاحیه برند مورد علاقم ببینم!
م.ج: دمنوش میخورین بیارم؟
×-نه
_۱۷ سالته نمیخوای ی کاری کنی کلاسی چیزی بری؟ فقط بخور بخواب؟؟
×گگگگگگ
_باشه...فقط مسخره کن..
×نمیخوام خب!!
_بقیه هم سن و سالات درس میخونن کلاس میرن کلی هدف دارن...بعد جناب عالی...
×اونا دوستپسرم دارن!
_چی؟ ی بار دیگه بگو...
×اه..
_توهم دوستپسر داری.! هه..
×مامان نگاش کننننننننن
م.ج: جونگکوک! حواست ب خودت باشه
×گگگگگ
_همه نمره هات"F" خجالت نمیکشی؟
×مامان منو تحدید میکنهههههه
م.ج: جونگکوک! مث بابات هی غر نزن!
_پدر چی از دست شما دوتا میکشه نمیدونم...
×بهتره ندونی! فکر کرده کیه...
_باشه جوکیونگ...من ک میدونم دوستپسر داری...
م.ج: چییی؟ ججونگگوک...
×به...بابا گفتی؟؟
_دوست داری، بگم؟
م.ج: جونگکوک!
_حالا..این کصخل کی هست؟
×اوپاااا *بغض
_اوپا و مرگ!
م.ج: جونگکوک تو کاری نداشته باش!
_بابا از منم تیز تره! مطمئنم میدونه..
×اوپاااااا *گریه
م.ج: تو از کجا میدونی ک بابات میدونه؟ خودم باهاش صحبت میکنم!
_مگه میشه بچشو نشناسه؟ اونم بچه خرابی مث تو رو!
م.ج: جونگکوک! داری زیادی زبون میریزی!!
× *گریه
❌اصکی ممنوع❌
۴.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.