من که با گوشه ای از چشم تو خرسند شوم
من که با گوشه ای از چشم تو خرسند شوم
نگهم کن که در این آینه پابند شوم
بی تو در ظلمت محض است دلم ای خورشید
با نگاه تو پر از نور خداوند شوم
سبب رنجش تو بوده همه اعمالم
کاش یک دفعه تو را باعث لبخند شوم
بابی انت وامی، ز خدا می خواهم
که فدایی تو با همسر و فرزند شوم
گرچه سخت است ولی با نگه تو بگذار
آنچه در مدح غلامان تو گویند شوم
همه شب اشک فشان گفت «وفایی» ای دوست
کاش مانند همین حرف که گفتند شوم
«دل من پشت سرت کاسۀ آبی شد و ریخت
کی شود پیش قدم های تو اسپند شوم»
هاشم وفایی
نگهم کن که در این آینه پابند شوم
بی تو در ظلمت محض است دلم ای خورشید
با نگاه تو پر از نور خداوند شوم
سبب رنجش تو بوده همه اعمالم
کاش یک دفعه تو را باعث لبخند شوم
بابی انت وامی، ز خدا می خواهم
که فدایی تو با همسر و فرزند شوم
گرچه سخت است ولی با نگه تو بگذار
آنچه در مدح غلامان تو گویند شوم
همه شب اشک فشان گفت «وفایی» ای دوست
کاش مانند همین حرف که گفتند شوم
«دل من پشت سرت کاسۀ آبی شد و ریخت
کی شود پیش قدم های تو اسپند شوم»
هاشم وفایی
۹۹۷
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.