یه شب که خیلی دلتنگش بودم... بالشموبغل کرده بودم...
یه شب که خیلی دلتنگش بودم... بالشموبغل کرده بودم...
داشتم خاطراتمونومرور میکردم...! باخودم گفتم,الان کجاس؟
باکیه؟!
به عکساش خیره شدم....
دیدم پیام دارم...!
نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم
چون حوصله ی هیچکسونداشتم...! اماتاچشمم به فرستنده خورد
درجا خشکم زد...!
چندباراسمشو خوندم (عشقم)...! تمام خاطراتش اومد جلو چشم... حتی آخرین حرفش که بهم گفت:
هررررررری...!!
خواستم پاک کنم اماچشمم به
متنش افتاد....!
نوشته بود: <دوست دارم دیوونه!> لحنش مثل همون موقع ها بود...!! بااین حرفش تمام گذشته
روفراموش کردم... نوشتم: <منم دوست دارم عشقم>
بالبخنداومدم دکمه ی ارسال
روبزنم....
.
.
.
.
.
.
.
نوشت: <ببخشید,اشتباه شد...!!>
Saeed....
داشتم خاطراتمونومرور میکردم...! باخودم گفتم,الان کجاس؟
باکیه؟!
به عکساش خیره شدم....
دیدم پیام دارم...!
نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم
چون حوصله ی هیچکسونداشتم...! اماتاچشمم به فرستنده خورد
درجا خشکم زد...!
چندباراسمشو خوندم (عشقم)...! تمام خاطراتش اومد جلو چشم... حتی آخرین حرفش که بهم گفت:
هررررررری...!!
خواستم پاک کنم اماچشمم به
متنش افتاد....!
نوشته بود: <دوست دارم دیوونه!> لحنش مثل همون موقع ها بود...!! بااین حرفش تمام گذشته
روفراموش کردم... نوشتم: <منم دوست دارم عشقم>
بالبخنداومدم دکمه ی ارسال
روبزنم....
.
.
.
.
.
.
.
نوشت: <ببخشید,اشتباه شد...!!>
Saeed....
۴.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.