تحمل عشق اجباری
ا. ت ویو چشمامو باز کردم تو یه اتاق یودم خوب که اطراف انالیز کردم دوباره نشستم سر جام که یکدفعه در باز شده
ا. ت: به خدا من هیچکاری نکردم من بچع خوبیم بزارین برم تروخدا با ترس
جونگ کوک: بزور داشتم جلو هندم رو میگرفتم گفتم
نترس بابا کاریت نداریم فقط مجبور بودیم
ا. ت: دیدم چند نقر دیگه هم وارد اتاق شدن
یونگی: بیچاره ترسیده
ا. ت: من چرا اینجام
تهیونگ: اااا بیا بابات زنگ زده کارت داره
ا. ت « بابام 😐....
ا. ت: به خدا من هیچکاری نکردم من بچع خوبیم بزارین برم تروخدا با ترس
جونگ کوک: بزور داشتم جلو هندم رو میگرفتم گفتم
نترس بابا کاریت نداریم فقط مجبور بودیم
ا. ت: دیدم چند نقر دیگه هم وارد اتاق شدن
یونگی: بیچاره ترسیده
ا. ت: من چرا اینجام
تهیونگ: اااا بیا بابات زنگ زده کارت داره
ا. ت « بابام 😐....
۱۴.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.