یه روزی میرسه که....ناخناتو میخوری....لباسات به تنت گشاد
یه روزی میرسه که....ناخناتو میخوری....لباسات به تنت گشاد میشن....زنگ گوشیتو یادت میره....دور چشمات کبود میشه....سفیدی چشمت قرمز میشه....لبات بی رنگ میشن....دستات سرد میشن....فشارت پایینه....وقتی بارون میاد پنجره رو میبندی....با اولین آهنگ غمگین اشکات جاری میشن....لبخند از لبات میره..به بهانه خوابیدن شبا خیلی زود میری تو رختخوابت و تا نزدیکای صبح به یادم اشک میریزی....ساعت ها تو حموم میمونی و زیر دوش فقط گریه میکنی....شبا عکس هامو بغل میکنی و باهاشون حرف میزنی....دیگه بدون شب بخیر گفتنام میخوابی....بالشت همیشه خیسه....شب و روزت میشه فکر کردن به حرفام که میگفتم تنهام نذار....حالا یه ربان مشکی گذاشتن گوشه عکسم....دیگه دیره عشقم....من دیگه نیستم....


۲.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.