فیک {عشق نجات بخش}
فیک {عشق نجات بخش}
پارت•1•
سلام من ا.تم یه دختر معمولی با زندگی معمولی توی بیمارستان کار میکنم و پدرم کافه داره مامانم خونه دار بچه های خواهرم رو بزرگ میکنه خواهر از من ۵ سال بزرگ تره و ازدواج کرده و شوهرش بهش خیانت کرد و طلاق گرفت دوتا بچه داره یه پسر با یه دختر دوقلوان ۸ سالشونه خودش توی شرکت مد بخش طراحی کار میکنه و اینکه با ما زندگی میکنه خونه ما توی یکی از شهر های پایین سئوله یه خونه کوچیک ولی واسع ما خوبه گرم و دوست داشتنی وضع مالیمون عالی نیست ولی افتضاحم نیست در حد بخور نمیر داریم خودمم پزشک اتاق عملم و جراحی میکنم بعد از جراحی هم شیف برمیدارم و به بیمار های بعد عمل سر میزنم و معاینه شون میکنم خوب اشنا شدیم رفت نمیخوام کل ۲۲ سال زندگیم رو واسع تون بگم واسع همین میرم زندگیم رو ببینیم
صبح شده
ا.ت : سلام مامان سلام بابا صبحتون بخیر
(مامان ا.ت اسمش فلور هستش)فلور:صبح بخیردخترم
(باباا.ت اسمش جمیز هستش)جیمیز: صبحت بخیر دخترم بیا صبحونه
ا.ت : نه بابا ذاتا دیرم شده لینا کجاست
جیمز : داره بچه ها رو حاضر میکنه میخواد به سرکار
ا.ت : اوهه طول میکشه من زود تر میرم دیرم شده تو مطب یه چیز میخورم دوستون دارم بای 😘
فلور : اخ این دختر چقد کار میکنه چرا یکم با دوستاش بیرون نمیره و خوش نمیگذرونه من چیکار کنم *مامانا توی دنیایی موازی این جوری ان🤣🤣*
جمیز : این هنوز جوونه یکم سر عقل بیاد میره تفریح و عشق حال نگران نباش
فلور : ای خدا یه دخترم از اون ور بوم افتاده این از این ور بوم من چیکار کنم
لینا : مامان من دارم میرم سرکار بیرون کاری نداری
فلور : بیا صبحونه بخور بعد برو
لینا : نه سر راه میگیرم ا.ت رفته
جیمز : ارع یکم پیش رفت تو نمیخوای بخوری بزار بچه ها بخورن
لینا : نه دیر میشه بهشون پول دادم از بوفه یه چیز بخرن جیهونگ ، انیا بدوید دیگه
انیا : اومدم مامان داداش بیا دیگه
جیهونگ : اومدم خاله رفته.
لبنا : ارع امروز زود تر رفته بریم
بچه ها: بریم
پارت•1•
سلام من ا.تم یه دختر معمولی با زندگی معمولی توی بیمارستان کار میکنم و پدرم کافه داره مامانم خونه دار بچه های خواهرم رو بزرگ میکنه خواهر از من ۵ سال بزرگ تره و ازدواج کرده و شوهرش بهش خیانت کرد و طلاق گرفت دوتا بچه داره یه پسر با یه دختر دوقلوان ۸ سالشونه خودش توی شرکت مد بخش طراحی کار میکنه و اینکه با ما زندگی میکنه خونه ما توی یکی از شهر های پایین سئوله یه خونه کوچیک ولی واسع ما خوبه گرم و دوست داشتنی وضع مالیمون عالی نیست ولی افتضاحم نیست در حد بخور نمیر داریم خودمم پزشک اتاق عملم و جراحی میکنم بعد از جراحی هم شیف برمیدارم و به بیمار های بعد عمل سر میزنم و معاینه شون میکنم خوب اشنا شدیم رفت نمیخوام کل ۲۲ سال زندگیم رو واسع تون بگم واسع همین میرم زندگیم رو ببینیم
صبح شده
ا.ت : سلام مامان سلام بابا صبحتون بخیر
(مامان ا.ت اسمش فلور هستش)فلور:صبح بخیردخترم
(باباا.ت اسمش جمیز هستش)جیمیز: صبحت بخیر دخترم بیا صبحونه
ا.ت : نه بابا ذاتا دیرم شده لینا کجاست
جیمز : داره بچه ها رو حاضر میکنه میخواد به سرکار
ا.ت : اوهه طول میکشه من زود تر میرم دیرم شده تو مطب یه چیز میخورم دوستون دارم بای 😘
فلور : اخ این دختر چقد کار میکنه چرا یکم با دوستاش بیرون نمیره و خوش نمیگذرونه من چیکار کنم *مامانا توی دنیایی موازی این جوری ان🤣🤣*
جمیز : این هنوز جوونه یکم سر عقل بیاد میره تفریح و عشق حال نگران نباش
فلور : ای خدا یه دخترم از اون ور بوم افتاده این از این ور بوم من چیکار کنم
لینا : مامان من دارم میرم سرکار بیرون کاری نداری
فلور : بیا صبحونه بخور بعد برو
لینا : نه سر راه میگیرم ا.ت رفته
جیمز : ارع یکم پیش رفت تو نمیخوای بخوری بزار بچه ها بخورن
لینا : نه دیر میشه بهشون پول دادم از بوفه یه چیز بخرن جیهونگ ، انیا بدوید دیگه
انیا : اومدم مامان داداش بیا دیگه
جیهونگ : اومدم خاله رفته.
لبنا : ارع امروز زود تر رفته بریم
بچه ها: بریم
۷.۳k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.