■
■
1
بوی ابریشم تو آمد، از ته ریشم
عاشقت بودم و هستم! که نباشی پیشم
*
توی تکراری یک بچّه دبیرستانی
می نویسم بر شیشه: به تو می اندیشم!!
*
عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من می رود و می آید
*
به خودم می گویم: تو مَردی! گریه نکن!
می کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفن
*
می کشم سیگاری تا که بخوابد دردم
می کشم سیگاری تا که به تو برگردم
*
می کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم می بندم... شاید که بخوابم خود را
*
می شود پیدا آن راه فراری که تویی
می رسم با هیجان تا به قراری که تویی
*
بعد ِ قرنی دوری، حسّ کمی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکی
*
فیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشت کسی بر بدنت
*
مضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه می گیری، از صندلی ِ آن طرفی!
*
- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!
*
می زنی در تاریکی به غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا می بندی
*
خسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
می زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی ها
2
می پرم از بغل خستگی ام در خانه
نه تو هستی و نه آماده شده صبحانه
*
جلوی آینه ام: خسته و ناآماده
شرت ادراری بچّه سر ِ میز افتاده
*
شعر می گویم و گه روی ورق می آید
از همه زندگی ام بوی عرق می آید
*
خواب خوش بودم و سردرد ِ پس از بیداری ست
عاشقی چیز قشنگی ست... ولی تکراری ست
*
چشم بی حالم در کاسه ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتاده
*
ریشه ام سوخته و کهنه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر که نباشی پیشم!!
*
زنگ من می زندت با هیجان در گوشی
باز هم گم شده ای در وسط ِ خاموشی
*
نیستی! بوی غم از لحظه ی شک می آید
از لباس ِ زیرم بوی کپک می آید
*
حلقه ای در، انگشتم... و یکی در گوشم
کت و شلوارم را با نفرت می پوشم
*
می برم توی خیابان غم سنگینم را
می کنم پارک ته ِ دنیا ماشینم را
*
خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن
خسته ام مثل هماغوشی و ارضا نشدن
*
خسته ام مثل دو تا تخت جدا افتاده
قرمه سبزی تو در یک شب جا افتاده
*
بی تفاوت وسط ِ گریه شدن یا خنده
می کشد سیگاری یک شبح بازنده
*
بی هدف بودم در مرثیه ی رؤیاهام
ناگهان یک نفر آهسته به من گفت:
«سلام...»
*
چشم وا می کنم و پیش خودم می بینم:
دختری تنها بر صندلی ماشینم
*
خسته ام از همه کس، از همه چیز از من و تو...
دخترک می گوید زیر لب، آهسته:
«برو...»
■
#سید_مهدی_موسوی
1
بوی ابریشم تو آمد، از ته ریشم
عاشقت بودم و هستم! که نباشی پیشم
*
توی تکراری یک بچّه دبیرستانی
می نویسم بر شیشه: به تو می اندیشم!!
*
عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من می رود و می آید
*
به خودم می گویم: تو مَردی! گریه نکن!
می کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفن
*
می کشم سیگاری تا که بخوابد دردم
می کشم سیگاری تا که به تو برگردم
*
می کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم می بندم... شاید که بخوابم خود را
*
می شود پیدا آن راه فراری که تویی
می رسم با هیجان تا به قراری که تویی
*
بعد ِ قرنی دوری، حسّ کمی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکی
*
فیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشت کسی بر بدنت
*
مضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه می گیری، از صندلی ِ آن طرفی!
*
- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!
*
می زنی در تاریکی به غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا می بندی
*
خسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
می زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی ها
2
می پرم از بغل خستگی ام در خانه
نه تو هستی و نه آماده شده صبحانه
*
جلوی آینه ام: خسته و ناآماده
شرت ادراری بچّه سر ِ میز افتاده
*
شعر می گویم و گه روی ورق می آید
از همه زندگی ام بوی عرق می آید
*
خواب خوش بودم و سردرد ِ پس از بیداری ست
عاشقی چیز قشنگی ست... ولی تکراری ست
*
چشم بی حالم در کاسه ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتاده
*
ریشه ام سوخته و کهنه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر که نباشی پیشم!!
*
زنگ من می زندت با هیجان در گوشی
باز هم گم شده ای در وسط ِ خاموشی
*
نیستی! بوی غم از لحظه ی شک می آید
از لباس ِ زیرم بوی کپک می آید
*
حلقه ای در، انگشتم... و یکی در گوشم
کت و شلوارم را با نفرت می پوشم
*
می برم توی خیابان غم سنگینم را
می کنم پارک ته ِ دنیا ماشینم را
*
خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن
خسته ام مثل هماغوشی و ارضا نشدن
*
خسته ام مثل دو تا تخت جدا افتاده
قرمه سبزی تو در یک شب جا افتاده
*
بی تفاوت وسط ِ گریه شدن یا خنده
می کشد سیگاری یک شبح بازنده
*
بی هدف بودم در مرثیه ی رؤیاهام
ناگهان یک نفر آهسته به من گفت:
«سلام...»
*
چشم وا می کنم و پیش خودم می بینم:
دختری تنها بر صندلی ماشینم
*
خسته ام از همه کس، از همه چیز از من و تو...
دخترک می گوید زیر لب، آهسته:
«برو...»
■
#سید_مهدی_موسوی
۵.۴k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.