♡ ماه سفید سفید ♡
♡ ماه سفید سفید ♡
پارت : ۲۸
که یهو زنگ در به صدا در اومد تهیونگ از اتاق اومد بیرون و شروع کرد غر غر کردن
تهیونگ : ای بابا اگه گزاشتین من الان تهت فشارم بابا ولمون کنین بزارین کارمون رو بکنیم یا ادمین کرم میریزه یا یکی میاد در میزنه
ادمین : داستان اینجوریه میخوای بخواه نمیخوای راه باز جاده دراز
تهیونگ همینجوری که داشت میرفت در رو باز کنه با داد غر غر میکرد
( گایز تو امارت خدمتکار دارن اما الان رفتن مرخصی )
تهیونگ : کدوم بی پدر مادری اومده من حالم خوب نیست بابا بزارین کارم رو بکنم ( داد )
که در رو باز کرد
مامان تهیونگ : من بی پدر مادرم آره حالا یه دیقه س*ک* س نکون چیمیشه ؟
و مامان تهیونگ، گوش تهیونگ رو گرفت و داشت میبرد تو اتاق
( منحرف نشو میخواست دعواش کنه )
تهیونگ : آخ گوشم مامان آرومتر
ا/ت : سلام
مامان تهیونگ : سلام دخترم
تهیونگ : ا/ت یه کاری بکن
ا/ت : من چیکار کنم مادرته بزرگتره احترامش واجبه
ادمین : هه حالا میبینم موأدب شدی
مامان ا/ت : ادمین یعنی داری میگی ا/ت تو این پنچ ماه موأدب نبوده
ا/ت : مامان تو هم اینجایی ؟ ( ترسیده )
ادمین : نه دختر خوبی نبوده ، همش س*ک*س میکردن
ا/ت : آدم فروش
ادمین : یاع یاع یاع
که مامان ا/تم گوش ا/ت رو کشید و برد تو اتاق
و دیگه خودتون میدونید دیگه تنبیه اونم با دمپایی
( ۱ ساعت بعد )
ا/ت و تهیونگ حسابی تنبیه شدن و الان خیلی درد دارن مخصوصا ا/ت چون دختره یکم ضعیفه و نمیتونه خیلی از خودش دفاع کنه...ادامه دارد
پارت : ۲۸
که یهو زنگ در به صدا در اومد تهیونگ از اتاق اومد بیرون و شروع کرد غر غر کردن
تهیونگ : ای بابا اگه گزاشتین من الان تهت فشارم بابا ولمون کنین بزارین کارمون رو بکنیم یا ادمین کرم میریزه یا یکی میاد در میزنه
ادمین : داستان اینجوریه میخوای بخواه نمیخوای راه باز جاده دراز
تهیونگ همینجوری که داشت میرفت در رو باز کنه با داد غر غر میکرد
( گایز تو امارت خدمتکار دارن اما الان رفتن مرخصی )
تهیونگ : کدوم بی پدر مادری اومده من حالم خوب نیست بابا بزارین کارم رو بکنم ( داد )
که در رو باز کرد
مامان تهیونگ : من بی پدر مادرم آره حالا یه دیقه س*ک* س نکون چیمیشه ؟
و مامان تهیونگ، گوش تهیونگ رو گرفت و داشت میبرد تو اتاق
( منحرف نشو میخواست دعواش کنه )
تهیونگ : آخ گوشم مامان آرومتر
ا/ت : سلام
مامان تهیونگ : سلام دخترم
تهیونگ : ا/ت یه کاری بکن
ا/ت : من چیکار کنم مادرته بزرگتره احترامش واجبه
ادمین : هه حالا میبینم موأدب شدی
مامان ا/ت : ادمین یعنی داری میگی ا/ت تو این پنچ ماه موأدب نبوده
ا/ت : مامان تو هم اینجایی ؟ ( ترسیده )
ادمین : نه دختر خوبی نبوده ، همش س*ک*س میکردن
ا/ت : آدم فروش
ادمین : یاع یاع یاع
که مامان ا/تم گوش ا/ت رو کشید و برد تو اتاق
و دیگه خودتون میدونید دیگه تنبیه اونم با دمپایی
( ۱ ساعت بعد )
ا/ت و تهیونگ حسابی تنبیه شدن و الان خیلی درد دارن مخصوصا ا/ت چون دختره یکم ضعیفه و نمیتونه خیلی از خودش دفاع کنه...ادامه دارد
۱۸.۰k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.