♡ ماه سفید من ♡
♡ ماه سفید من ♡
پارت : ۳۰
هانا : چی ؟ تو الان چی گفتی ؟
ا/ت : الان بر میگردم
از اتاق بیرون اومدم و بدو بدو به سمت اتاق ادمین دویدم و بدون در زدن وارد اتاق شدمدیدم خوابه دویدم سمت تخت و پریدم رو ادمین
ادمین : ههوووووششش حیوون کوریییی گمشو بیرون از اتاقم پدصگ
ا/ت : یا ابولفضل
ادمین : چته ، باز چی گفتی ؟ ها ؟
ا/ت رو دو زانو جلوی قهرمان نجات دهندش ( منظور ادمین 🤣😎) نشست و شروع به التماس کردن کرد
ا/ت : من به هانا و لیا گفتم که با ته س*ک*س کردم الان منو جرم میدن
ا/ت ویو :
ادمین که قضیه رو متوجه شد یهو دست منو گرفت و به سمت در برد منم همراهش رفتم فکر میکردم میخواد منو یجایی مخفی کنه ولی یهو منو برد با سمت اتاقم برد
ا/ت : چیکار میکنی ؟
ادمین : خفه شو و فقط دنبالم بیا
که یهو در اتاق رو باز کرد و منو پرت کرد تو اتاق و افتادم رو هانا ، هانا افتاد رو تخت از روی تخت افتادیم پایین و افتادی و لیا لیا میخواست جا خالی بده که سرش خورد تو پایه ی میز میکاپم که یهو آینه افتاد رومون ولی خدارو شکر نشکست
ادمین : ( لطفا مزاحم نشوید ادمین درحال خندیدم به دختراست )
ا/ت : زهرمار به خودت بخند با اون قیافت
ادمین : آخی عزیزم تو اصلا میدونی دوست پسر من کیست ؟
هانا : گوه من
ادمین : هر هر نمکدون اگه راست میگی از جات بلند شو ، درضمن رل من یونگی ( من نمیخواستم سینگل باشم )
هانا تا میخواست از جاش بلند شه افتاد زمین نگاه کردم دیدم بله گره خوردیم تو هم
تهیونگ ویو :
داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو...ادامه دارد
شرط ها : ۷۵ تایی بشیم
پارت : ۳۰
هانا : چی ؟ تو الان چی گفتی ؟
ا/ت : الان بر میگردم
از اتاق بیرون اومدم و بدو بدو به سمت اتاق ادمین دویدم و بدون در زدن وارد اتاق شدمدیدم خوابه دویدم سمت تخت و پریدم رو ادمین
ادمین : ههوووووششش حیوون کوریییی گمشو بیرون از اتاقم پدصگ
ا/ت : یا ابولفضل
ادمین : چته ، باز چی گفتی ؟ ها ؟
ا/ت رو دو زانو جلوی قهرمان نجات دهندش ( منظور ادمین 🤣😎) نشست و شروع به التماس کردن کرد
ا/ت : من به هانا و لیا گفتم که با ته س*ک*س کردم الان منو جرم میدن
ا/ت ویو :
ادمین که قضیه رو متوجه شد یهو دست منو گرفت و به سمت در برد منم همراهش رفتم فکر میکردم میخواد منو یجایی مخفی کنه ولی یهو منو برد با سمت اتاقم برد
ا/ت : چیکار میکنی ؟
ادمین : خفه شو و فقط دنبالم بیا
که یهو در اتاق رو باز کرد و منو پرت کرد تو اتاق و افتادم رو هانا ، هانا افتاد رو تخت از روی تخت افتادیم پایین و افتادی و لیا لیا میخواست جا خالی بده که سرش خورد تو پایه ی میز میکاپم که یهو آینه افتاد رومون ولی خدارو شکر نشکست
ادمین : ( لطفا مزاحم نشوید ادمین درحال خندیدم به دختراست )
ا/ت : زهرمار به خودت بخند با اون قیافت
ادمین : آخی عزیزم تو اصلا میدونی دوست پسر من کیست ؟
هانا : گوه من
ادمین : هر هر نمکدون اگه راست میگی از جات بلند شو ، درضمن رل من یونگی ( من نمیخواستم سینگل باشم )
هانا تا میخواست از جاش بلند شه افتاد زمین نگاه کردم دیدم بله گره خوردیم تو هم
تهیونگ ویو :
داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو...ادامه دارد
شرط ها : ۷۵ تایی بشیم
۱۰.۴k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.